یادداشت سر دبیر
رسمي ديرپا و سنتي محترم است: ما ايرانيان چه صاحبخانه باشيم، چه نباشيم، لااقل بر رف سقفي كه زير آن زندگي ميكنيم، حتماً كتابي، كتابچهاي، صحيفه و صحفي ديده ميشود: از كتاب ديني تا ديوانهاي حافظ و شمس و... يا حداقل يك زيارتنامه، خطي كه دعاست، يا دفتري كه فالي و تفألي، حتي اگر خواندن و نوشتن سهم همسايه باشد و ما بيسواد. كمتر خانوار ايرانيست كه با كتاب بيگانه باشد.
مسألهی كتاب و كتابخواني در هر ديار و ميان هر قومي، نشاني از بود و نبود و برآيند رفاه نسبي، تعادل اقتصادي، رشد فرهنگي، عدالت اجتماعي، توازن طبقات، تمدن و دموكراسيست و كافيست تا يكي از اين مشخصات حذف يا تضعيف شود، بيشك ضربهپذيرترين مقوله كه در تيررس اين كاستي قرار ميگيرد، همين مقولهی كتاب، فرهنگ و آيين كتابخواني است.
در اين راستا هر سال پژوهشگران وابسته به دواير مربوطه در سازمان جهاني يونسكو، نشريات كثيرالانتشار و معتبر نيز نمودار و از طريق ارگانهاي خبري به گوش جهانيان ميرسانند. در پي همين پژوهش، آمده است كه در تاجيكستان 15 درصد (ماهانه) اهل مطالعهاند. در افغانستان 1 درصد، ژاپن 50 درصد، تورنتو كانادا 52 درصد، عربستان دو دهم درصد، تركيه 7 درصد، آفريقاي جنوبي 9 درصد. كشورهاي آمريكاي لاتين به طور تقريب 15 درصد و مصر ؟ درصد، روسيه 37 درصد، كشورهاي اروپاي شرقي به طور نسبي 18 درصد.
و ظاهراً در اين ميان مردم آلمان نسبت به ساير مردم كشورهاي اروپاي غربي و ديگر ملل جهان به كتاب خواندن علاقه بيشتري نشان ميدهند. به گونهاي كه 67 درصد از آلمانيها حداقل در يك ماه، يك كتاب ميخوانند.
به گزارش روزنامه آلماني «ولت» و بر اساس تحقيقات انجام شده در اتحاديه ناشران انگليسي، 32 درصد فرانسويها، 55 درصد انگليسيها، 20 درصد ايتالياييها نيز ماهانه بيش از يك كتاب مطالعه نميكنند. اين گزارش همچنين حاكيست كه هر آلماني به طور متوسط در سال 171 مارك بابت خريد كتاب ميپردازد، در حالي كه آمريكاييها 153 مارك و هر انگليسي تقريباً 129 مارك در سال بابت خريد كتاب هزينه ميكند.
حال، تنها با يك حساب سر انگشتي و ساده، ميتوانيم به برآيند هزينهی يك ايراني براي خريد كتاب در طول دوازده ماه نيز پي ببريم، كافيست به طور نسبي، ارقام و اعداد عيني را وارد حوزه چهار عمل اصلي كنيم: براي يك سال، تيراژ تقريبي كتاب سه هزار نسخه (با قيد اين شرط كه سه هزار نسخه به فروش برسد)، كل جمعيت نزدیک به شصت ميليون، قيمت نسبي هر كتاب دويست تومان.
حال اگر سواي كتب تخصصي و دانشگاهي، تنوع ديگر كتب را تا صد رشتهی هنري، ادبي، فلسفي و فرهنگي قبول كنيم، در نهايت به اين نتيجه ميرسيم كه هر دويست ايراني در سال يك كتاب مطالعه ميكنند و اگر حجم كمي هر كتاب را به طور متوسط دويست صفحه بگيريم، سهم مطالعه هر يك از آحاد ملت ما در طول 365 روز، تنها يك صفحه است، يعني ميزان خريد ما از بازار كتاب سالي يك تومان بيشتر نميشود.
مردم و كتابخانه دچار بيگانگي شدهاند؟ چرا خانههاي ما (به مفهوم مأواي فرهنگي) بيكتاب و كتابهاي ما بيخانه شده است؟ چرا به گفته وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، بايد براي ملتي شصت ميليوني (رقم اعلام شده چند سال پيش) تنها ششصد كتابخانه وجود داشته باشد، در حالي كه در همين جمهوري آذربايجان كه جمعيت آن ؟ جمعيت شهر تهران است، قريب به ده هزار كتابخانه وجود دارد، يعني براي هر ششصد نفر يك كتابخانه امّا در ايران براي هر صد هزار نفر يك مكان به تعبير كتابخانه! اين نوع كاستيهاي فرهنگي، چه كنشهاي اجتماعي در پي دارد؟ آيا دشمنان فرهنگي براي تخريب نهادهاي معنوي و اخلاقي جامعه ما از اين كمبودها نهايت استفاده را نميكنند؟
ششصد كتابخانه، براي شصت ميليون نفر، يعني اعلام خطر يا خود خطر كه به وقوع پيوسته است؟ چگونه در چنين جامعهاي شايع ميشود كه صد و هشتاد هزار شاعر وجود دارد و نه هجده هزار! اين رقم در يك سو و رقم تيراژ دو يا سه هزار نسخه مجموعه اشعار شاعران نيز در سويي ديگر، چرا هيچ مجموعه شعري با اين تيراژ اندك تجديد چاپ نميشود؟ از اين هجده هزار شاعر حقيقي، حتي سه هزار از آنها از آثار شاعرانه دوستان خود استقبال نميكنند، اينجاست كه مثال قديمي «شعر از آسمان ميآيد» حقيقت مييابد، شعر ناخوانده به شعر رسيدن هم از آن معجزات جرجيسگونه است، شايد اين هم يكي از ايسمهاي جادويي است!
ما در اين مملكت حتي سه هزار دانشجوي رشته ادبيات (دانشكدههاي آزاد و دولتي...) نداريم؟ ادبيات هم نه، طبق آمار قريب به صد و پنجاه هزار شاگرد، دانشجو و پژوهنده جوان در رشته موسيقي تمرين و تحصيل و مشق ميكنند، اما شايستهترين آثار موسيقي در فروش يا همان تيراژ، اكنون به ده هزار نوار هم نميرسد، چرا؟!
در گذشته گلايه اهل اعتقاد و راستي و عدالت اين بود كه چرا در شهرها اماكن مشروبفروشي چند برابر كتابخانههاست؟ بعد از انقلاب، آن اماكن در ظاهر محو شدند امّا آيا كتابخانهها وسعت و گسترش يافت؟ در گذشته اهل هنر و تعهد و فرهنگ شكوه ميكردند كه دلنگدلنگ نئوجازيستهاي كابارهها فرصت نميدهد صداي بنان و ديگران به گوش ملت برسد، دلنگدلنگ حضرات به زهدان غرب رجعت كرد، و ماند موسيقي ملّي، اما كو استقبال؟ دفع فساد زيبا بود امّا زمينهی پر كردن آن همه خلاء چندان مساعد نيامد كه انتظار آن را داشتيم و دشمن فرضي يا حقيقي از اين خلاء براي تخريب به سود خويش اعمال قدرت كرده است. گذشته به گذشته تعلق دارد، با همهي تاريكيهايش امّا امروزه در روشنايي جهان، مسئلهی كتاب، فرهنگ و كتابخانههاي ما دچار چه تحولاتي شده است؟
همين چند سال اخير، مسير مطالعاتي جامعهی ما در زمينهی تاريخ (به مفهوم عرضه و تقاضاي آن) به بررسي حيات و ممات اين و آن خلاصه شده است، شعر ما به كجا ميرود، البته تحوّل كمي رخ داده است امّا محدود به همان تيراژهاي گفته شده. در مورد قصه و رمان صحبت از اميد است امّا هفت دهه كم و بيش ميگذرد كه بوف كور هدايت، چراغ ديدار كنندگان از مقبرهی روايت به سياق پارسيان است. نقد ما، قطعنامه براي حذف يكديگر و تشكيل پرونده است، آثار كودكان، سواي چند اثر شايسته تكرار «تام و جري» و هماهنگ كردن «زيباي خفته» به زبان شكرين پارسيست. رنگيننامهها چه؟! حالا سواي چند ناشر جدي، دلسوز و توانا، نسل گذشته روزگار بازنشستگي خود را در افسردگي و در ميان سكوت كتابهاي صبور طي ميكنند، همانهايي كه اهل قلم و نظر و تفحص و آرا و تشخيص بودند حال نسلي نو پا آمده است كه خوبانشان اندكاند و بسيارشان با جواز نشر در كيف سامسونت. از اين بسيار، آنها كه مفهوم فرهنگ را دريابند، باز اندكاند. كار كتاب و نشر البته كسب است امّا كاسبي در حيطهی فرهنگ و ذهن و زبان نياز به دانش، دانستگي و تجربه دارد. همين جاست كه درمييابيم اين مردم نيستند كه بر اساس تقاضاي متعادل جريان فرهنگ، كتاب و مسئله كتابخانهها را كنترل ميكنند، بلكه ناشرين در اين بخش از مبحث مطرح شده نقش فعال دارند، حال از جانب ناشريني كه دچار بیامكانی مالي، فرهنگي و دانشي شدهاند، چه ثمرهاي به سوي همين ششصد كتابخانه بينام و نشان سرازير ميشود. ناشرين جدي ما يا بيكارند يا مأيوس، نتيجه چيست؟ آيا مشكل ما تنها به بناي كتابخانهها و تاسيس و احداث كمي آنها باز ميگردد؟! بناي خالي چه كتابخانه باشد، چه قهوهخانه، در عمل يكيست. كتابخانههاي معدود ما نبايد به خانه خميازه و سكوت بدل شوند. شادابي و طراوت و فعال شدن كيفي لازمهی حضور زنده مقولهاي به نام كتابخانه و كتابخوان است. ملتي كه قريب به سه هزار سال پيشتر انديشهها و آمال تفكرات خود را بر سنگ خارا و پوست شتر زرّين مكتوب كرده و بعدها بنگاه چاپ و نشر خود را در مساجد، نظاميهها و مكتبخانهها بنا نهاد (قاري بر منبر متن كتاب را قرائت ميكرد و كاتبان بسيار همزمان به تكثير و تحرير مطلب ميپرداختند) و در تاريخ مستدل هم آمده است كه قبايل ديگر در حمله به ايران، رود كارون را از كتابهاي كتابخانههاي نظاميهی جندي شاپور پر كردند و يا مثلاً نيشابور را با كتاب و اوراق زرنگار طعمه آتش نمودند (حالا بگو افسانه) و صاحب چنان منزلت فرهنگي بوده، امروز چرا دچار چنين معضل فرهنگي (در ارتباط با مسئله كتاب و كتابخانه) شده است كه بايد به خصم اعتقادي خود اجازه طرح تهاجم فرهنگي بدهد؟ ما اگر بخواهيم براي بزرگان فرهنگي خود در گذشته، بزرگداشت و يادمان بگيريم، هر روز نوبت به چند عارف، حكيم، عالم و شاعر ميرسد، سال تمام ميشود و نمايندگان عزت فرهنگي ما در اعصار پيش تمام نميشوند، آيا آيندگان نيز براي حاضران در صحنه و جهت چنين عملّي، چهرهاي يا چهرههايي خواهند يافت؟
ما در تاريخ خود بعد از يورش اقوام ديگر به ميهنمان، در چند دوره، شاهد تحولات فرهنگي بودهايم امّا از انقراض دودمان ساماني تا ظهور صفويه (آن هم به مدت كوتاه) و از آن زمان تا ظهور اميركبير تنها ادوار دوري از فرهنگ (به مفهوم مكتبي و تحصيلي آن) را طي كردهايم. در عصر اميركبير تحوّلات فرهنگي (انقلاب فرهنگي نخست) آغاز ميشود، دوباره كيفيت كتابخواني (در محدوده مدارس) و مسئله كتابخانه، حياتي فراگير مييابد و اين مسئله تا شكلگيري صنعت كتابفروشيها در راستهی شاهآباد سابق و سرانجام در پيشگاه دانشگاه تهران ادامه مييابد (همزمان در مراكز استانها و... ) در سالهاي نخست انقلاب اسلامي نيز كتابخانهها وسعت غيرمتمركز و پراكندهاي به خود گرفت امّا به علل گوناگون اين راه به يك سازماندهي سودبخش نرسيد، كتابخانههاي دولتي به علت حمايت مالي پا بر جا ماند و ناشرين (منبع انرژي كتابخانهها) از قدرت كيفي به سوي بقاي كمي سوق يافتند. اين سفره، روزبهروز كوچكتر شد، منابع خورد و خوراك روزمره در آشپزخانهها جاي منابع فرهنگي در اتاقهاي مجاور را اشغال كرد و در پي اين تنگناهاي مالي، حتي بعضي فرزانگان از كار مانده، كتابها و كتابخانههاي خود را حراج دست دلالان کردند، تا شايد صباحي ديگر دامن از آبرو و دست از دامن خود بر نگيرند. همان روز كه فروشندگان كتب و صحف، به قيمت قانوني پشت جلد آثار ديگران مركب باطل كشيدند و بر صفحهی آخر، نرخ آزاد را مكتوب کردند، غم آشنازدايي اهل كتاب با كتاب و كتابخانه، آسمان اذهان دلسوز را ابري كرد و امروز بارانش، هوشمندان را نگران سيل آينده كرده است: شبيخون فرهنگي و تخريب نهادهاي اخلاقي از سوي خصم، بنا به همين ضعفها شكل گرفته است. خوانندگان جدي كتابهاي ارزشمند براي حفظ منابع آشپزخانه از پي نان، به خيابان ميآيند پيش از طلوع آفتاب و بعد از غروب به خانه باز ميگردند، اهل آشپزخانه هم به سوي خواندن شبهرمانها جذب شدهاند تا سكوت و تنهايي خود را پر كنند، اينگونه است كه ميگويند رمان و قصه به عنوان محور ادبيات رخ نموده، رخي كه مغلوب ماندگان است، بيآنكه به كيشرفتگان حتي خواب چنين روزي را ديده باشند.
چگونه ميشود بدون سپر كتاب و كتابخانه، از تهاجم خدنگهاي زهرآگين فرهنگ بيگانه در امان ماند؟! سنت كتابخواني، كسب آگاهي و تهيهی امكانات است تا از امنيت و ثبات اين ميهن پهناور دفاع كنند امّا اين سپاه فرهنگمند بدون ذخيره اگر مغلوب نشود، حتماً با جراحت و مشقت به مقاومت خود ادامه خواهد داد. ايمان و اعتقاد به فرهنگ ملّي و ديني، سلاح مقتدريست امّا آگاهي، مطالعه و كتابخواني فن استفاده از اين سلاح است.
بدون ممارست در فن استفاده، سلاح به ابزار تدافعي بدل ميشود، جاذبهی ايمان به قدرت آگاهي به آن ايمان بستگي دارد، اين آگاهي از طريق ايجاد اماكن علمي، آموزشي، فرهنگي و پژوهشي، به ويژه در مبحث كتاب و كتابخانه ممكن است. حال آيا در تنگناي نان و آب و مسكن و زندگي، كسي را ياراي رجوع به كتاب و كتابخانه (اگر باشد) هست؟ تهاجم فرهنگي يك مسئلهی لفظي و توخالي نيست امّا راه پر شدن پيمانه معرفت عمومي چيست و كدام است؟ حال با طرح اين سوال بايد به جستوجو در اطراف پديدهها، روشها و نگرشهاي مختلف پرداخت كه خود اين جستوجو دوباره سوالات گوناگون ديگري را پي ميآورد، از جمله:
آيا ايجاد اماكن عمومي جهت بحث، گفتگو، مشاوره و مطالعه ميتواند جايگاه ويژهاي براي مقابله با ويروس بدآموزيهاي فرهنگ غير شود؟
با داشتن ششصد سقف به عنوان كتابخانهی عمومي، آيا ميتوانيم، در برابر بارانهاي اسيدي فرهنگ غير از پالودگي ذهن جوانان دفاع كنيم؟
آيا با خريد مبلغي بالغ بر پانصد ميليون تومان كتاب از ناشرين (از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي) معضل ركود بازار كتاب حل خواهد شد؟ كتابي كه خانه ندارد، كجا ميرود، بدون كتابخانه، خريد منطقي است؟
آيا پخش كتب نبايد از حلقه و باند بعضي بخشهاي خصوصي بیرون آيد و آيا حل اين مهم به عهده دولت نيست؟
آيا از هئيت امناي كتابخانهها حمايت مالي ميشود و آيا آنها موظف به خريد آثار منتشر شده به صورت جدي ميشوند؟
قرار است كه در راه بهينهسازي جريان عرضه و تقاضاي كتاب، از طرح توزيع «بن» براي قشر واقعي كتابخوان استفاده ميشود، آيا در تجربهی اين طريق به مقصدي رضايتبخش خواهيم رسيد، يا دوباره تجربهاي را تجربه خواهيم كرد؟
همانگونه كه مبارزه با مواد مخدر نوعي آرايش فرهنگي محسوب ميشود، ايجاد امكانات وسيع فرهنگي به ويژه در زمينه كتاب و كتابخانهها نيز پيرايش فرهنگ ماست، سوال اين است كه در برابر چنان آرايش شايستهاي، نبايد دست به پيرايش و افزايش فرهنگي بزنيم؟ آيا اگر زمان فوت شود، تمام سياستگذاريها بينتيجه نخواهد ماند؟
آيا محيط ذهن نبايد همچون محيط زيست صاحب بهداشت شود، آيا نميتوان در كنار هر پارك، كتابخانهاي تاسيس کرد؟ زماني كه مسئولين شهرداريها حتي در زمينهی ترويج ورزش صاحب صلاحيت شدهاند، چرا از امكانات خود در راه رفع اين بحران پيشگام نميشوند؟
آيا نميشود به جاي هديهی گل و ديگر هداياي دروغین، رسم هديه دادن كتاب را در جامعه ترويج نمود؟
البته براي رسيدن به چنين اهدافي نياز به كوشش ملّي، همّت جمعي و تلاش مشترك داريم، رسيدن به آن وضعيت مطلوب، بستگي به امكانات اقتصادي، سياستگزاريهاي اصولي، انتخاب و گزينش فرهنگي، اعتبارات علمي و فني در سطوح مديريت دارد و اگر در راه حل اين بحرانهاي به ظاهر پنهان امّا به شدت سرنوشتساز چارهيابي نشود، همچنان كتابها بيخانه و خانهها بيكتاب ميمانند و ملتي كه به حد كفايت كتابخانه نداشته باشد، صاحب فرهنگ خويش نيست و سرانجام مستاجر فرهنگ ديگران ميشود، نخست كتاب و كتابخانه و سپس ترويج و تشويق عمومي به سوي عادت ملّي مطالعه و همسو شدن با دانشهاي زمانه خويش.
شاهرخ تویسرکانی
خرداد – تير 72 - شماره 55
دیدگاه خود را بنویسید