شصت و سه سال تلاش براي «ايرانِ فردايي» بهتر
شاهرخ تويسركاني
هر روزگاري دردي دارد: درد گرسنگي، درد ناامني، درد بيماري، درد ريا، درد دروغ، درد تعصب. شايد به جا و روا باشد كه تاريخ جامعهي بشري را بر حسب دردهايي كه در هر روزگار بيشتر و سختتر گريبانگير انسانها بوده است، به عصر و دورهی آن درد، تقسيم كنيم.
بعضي از اين دردها مادي و جسماني است، در اين روزگار پيشرفتهاي فني و علمي انسان، اينگونه دردها را بسيار كم كرده است امّا شايد به همان نسبت كه دردهاي جسم بشر تسكين يافته و مداواي آن بيشتر شده است، دردهاي معنوي فزوني يافته و راه علاج آن كمتر شده...
در اين زمانه براي آزادگان و اهل انديشهي جهان، بزرگترين دردهاي معنوي همان است كه نتوانند از حق آزاد انديشيدن و آزادانه بیان کردن آن برخوردار باشند. اين درد مربوط به امروز و ديروز نيست به قول «ويل دورانت» از آن روزي است كه صاحبان قدرت نظم و قوانيني را بر اساس خواستههاي خود به وجود آوردند تا به وسيلهي آن بتوانند توده مردم را در چهارچوب آن قوانين خودساخته، به هر شكل كه ميخواهند اداره كنند. آنها اين قوانين را قطعي و ابدي و تغييرناپذير ميشمردند و ميخواستند كه راه هرگونه چون و چرا و اگر و مگر را دربارهی اصول آن نظم كه خود ايجاد كرده بودند، ببندند تا هيچ خطري وضع آنها را تهديد نكند امّا انسان خوشبختانه نيروي فكر داشت و ميتوانست نقصها را ببيند و در رفع آن چارهگري كند. در طول تاريخ چنين بوده كه ميان اين دو گروه يعني آنان كه اختيار داشتند و نظم خاصي را اداره ميكردند و كساني كه دربارهي كمال آن نظم شكي داشتند، پيكاري هميشگي در جريان بوده است. در اين پيكار دو سويه، هيچ وقت نيروي دو طرف يكسان نبوده؛ يكي زور و قدرت داشت و يكي فكر و انديشه. زورمندان در طول تاريخ هميشه بر اهل انديشه ستم كرده و بر آنها پيروز شدهاند. سقراط به نوشيدن جام زهر محكوم ميشود زيرا يقين نداشت كه نظم اجتماعي وطنش در آن زمان بهترين نظمها، باشد. سرگذشت سقراط هزاران بار در سرزمينهاي مختلف و جوامع گوناگون تكرار شده است. بتپرستان رومي با مسيحيان همان معامله را كه حكومت يونان با سقراط كرد، شديدتر و وحشيانهتر انجام دادند، رفتار كفار قريش با مسلمانان هم چنين بود، كشيشان مسيحي با دانشمندان بزرگي كه حقايق تازهي علمي را كشف كرده بودند و مسيحيان ديگري كه زير بار بندگي كشيشان نميرفتند نيز همينگونه برخورد ميكردند.
به همين دليل آزادمردان و روشنبينان در جوامع مختلف هميشه از اين برخوردها رنج ميبردند و سختي ميكشيدند و هميشه اين تهمت بر ايشان وارد بود كه نظم اجتماع را بر هم ميزنند و برخلاف مصلحت جامعه قدم برميدارند. بعضي از آنها مردانه و دليرانه به ميدان آمدند و جان بر سر اين پيكار گذاشتند و بعضي ديگر كه پايداري را بيفايده ديدند، دم در كشيدند و انديشهي گرانبهاي خود را پنهان كردند. در سرزمين ما، روزگاري حافظ گرفتار چنين وضعي بود كه ميگفت:
داني كه چنگ و عود چه تقرير ميكنند پنهان خورديد باده كه تكفير ميكنند
گويند رمز عشق مگوييد و مشنويد مشكل حكايتي است كه تقرير ميكنند
و در همين عصر ما، صادق هدايت نيز گرفتار چنين دردهايي بوده كه ميگفت: «در زندگي دردهايي است كه مثل موريانه جان آدم را ميخورد و اين دردها را به كسي نميتوان گفت.»
در اين ايّام مهندس «عزتالله سحابي» در سن هشتادويك سالگي بعد از چند هفتهاي كه به خاطر تحمل 63 سالهي اين دردها در حال كما فرو رفته و در بستر بيماري در بيمارستان بستري بود، سرانجام در روز سهشنبه دهم خرداد ماه «درگذشت.» نام عزتالله سحابي براي كساني كه در چند دههي گذشته، به كار مطبوعات و روزنامهنگاري يا روزنامهخواني خود را مشغول كردهاند، كاملاً اشنا است. آنها ميدانند. او 63 سال پيش يعني سالهاي 1327و 1328 در مجلهي «فروغ علم» و در سالهاي 1331 و 1332 مجلهي «گنج شايگان» را منتشر ميكرد و سردبيري اين نشريات رابر عهده داشت.
نشرياتي كه محتواي آنها سعي داشت ميان «دين و دانش» پيوند برقرار كند و نگاهي نوانديشانه به تعاليم اسلامي داشته باشد. با اين نگاه، او تصميم گرفته بوده كه به كار مطبوعاتي و فرهنگي مشغول شود (شايد براي هميشه) امّا بعد از كودتاي 28 مرداد و اوضاع و احوالي كه در پي آن به وجود آمد، تصميم گرفت در كميتهی دانشگاهي «نهضت مقاومت ملي ايران» كه تشكيلاتي سياسي بود فعاليت كند امّا اين بار روزنامهنويسي «سياسي» كه در راهاندازي نشريهی «راه مصدق» و توزيع اين نشريه و اعلاميههاي «جبهه ملّي» بيپروا فعاليت ميكرد تا اينكه در تير ماه 1333 دستگير ميشود. او در بازجوييها تمامي اتهامات انتشار و توزيع نشريات را ميپذيرد و در دادگاه و در دفاع از خود ميگويد: «هر فرد حق آزادي و بيان دارد و حق مزبور شامل آن است كه در داشتن و ابراز عقايد خود بيم و اضطراري نداشته باشد و در كسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افكار، به تمام وسايل ممكن آزاد باشد.»
اين تأكيد (مادهی 19 اعلاميهی جهاني حقوق بشر) بخشي از دفاعيات مهندس عزتالله سحابي، در جلسهی دادگاه تجديدنظر (فروردين 1343) است؛ مهندس سحابي با بيان اين جملات و با اشاره به اين نكته كه اعلاميهی جهاني حقوق بشر در سال 1317 به تصويب مجلس شوراي ملي ايران نيز رسيده است، در اوج استبداد، بيپروا اظهار ميدارد: «مگر رژيم مشروطيت در يك فرد، خلاصه و جمع ميشود؟ اگر چنين است ديگر دموكراسي و حكومت مردم معني ندارد.»
سحابي 33 ساله تصريح ميكند: «وجود عيب و نقص در همهي دستگاههاي حكومت، يا در روش سلطنت، چيزي نيست كه غيرمعقول باشد، همهي افراد بشر در معرض خطا و صواب هستند... حال اگر فردي يا انساني از انسانهاي اين جامعه، بدون چاپلوسي و تملق، بدون انتظار پاداش يا بيم و اميد، از طرز ادارهي مملكت، از حكومت و سلطنت، به طور مستقيم انتقاد كند، اين جرم است؟... براي پادشاه مملكت برازنده نيست كه جوانانش، روشنفكرانش تا از اين محيط پا بيرون ميگذارند، مثل مرغي كه از قفس پريده و آزاد شده، از ظلم و ستم هيات حاكمه و خفقان وطن خويش فرياد برآورند...»
دفاعيات سحابي در دادگاه در پي محاكمهي وي به اتهام اقدام ضد امنيت كشور و اهانت به مقام سلطنت، صورت گرفت. سحابي مسئوليت انتشار نشريهاي كه نهضت آزادي ايران چاپ ميكرد را بر عهده داشت. او علت فعاليت سياسي–مطبوعاتي خود را براي قاضي دادگاه چنين توضيح ميدهد: «احساس وظيفه و تكليف ملّي و ديني مرا بر آن داشت كه حتيالمقدور تلاش و فعاليتي كنم... كاري كه از دستم بر ميآمد، تصدي يك نشريهی مرتب دوهفتگي بود؛ از آن نشريه استقبال شد و انتشار آن، خوب انجام گرفت.»
مرد آزاده در شرايط ارعاب و سركوب و اختناق و در قلب اقتدار رژيم شاهنشاهي، در دادگاه نظامي تصريح ميكند: «اگر در كشور مشروطه و در رژيم دموكراسي، يك فرد يا دسته يا يك جمعيت، نامهاي يا نشريهاي انتشار دهد و در آن از مضرات ديكتاتوري و استبداد سخن بگويد، آيا اين جرم محسوب ميشود؟... مگر مشروطه در وجود يك نفر خلاصه ميشود؟» به خاطر اين صراحت و شهامت كلام در پايان اين دادگاه، سحابي به چهار سال زندان و حبس مجرد محكوم و به زندان قصر فرستاده ميشود، او پيش از اين، سه ماه زندان انفرادي را در «عشرتآباد» همراه با شكنجه و بازجويي طي كرده بود.
پس از رهايي از زندان، فعاليتهاي سياسي–اجتماعي مهندس عزتالله سحابي از ارديبهشت 1340 و به دنبال تاسيس نهضت آزادي ايران، با نام اين جمعيت پيوند ميخورد. او در كنار پدرش يدالله سحابي، آيتالله طالقاني، مهندس بازرگان و ديگر همفكران، به عنوان عضو شوراي مركزي جمعيت فعال ميشود. چهار ماه از فعاليت نهضت آزادي نگذشته بود كه اين افراد، جملگي دستگير ميشوند.
از اين پس، زندان به بخش جداييناپذير زندگي «سحابي» تبديل ميشود و آنگاه كه حبس نيز توان بستن دهان او را نمييابد، رژيم چارهاي جز تبعيد (به زندان برازجان، 1344) نميبيند. آنچنان كه در بازداشت سال 1350 هم باز او از زندان اوين به قزلقلعه و از آنجا به قصر و سرانجام به زندان عادلآباد شيراز، منتقل مي شود.
در اندك دورههايي نيز كه به ظاهر آزاد است، ساواك و دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي رژيم، چشم از او برنميدارند و طبق معمول و روال متداول دستگاههاي اطلاعاتي، هميشه رفتوآمدهاي او را زير نظر داشتند.
چند سال بعد و در اوج مبارزات انقلابي ملت ايران در سال 1357، به فرمان رهبر انقلاب، سحابي به عضويت شوراي انقلاب درميآيد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از سوي مردم تهران به عنوان نمايندهي مجلس خبرگان قانون اساسي انتخاب ميشود. او همچنين به عنوان رييس سازمان برنامه و بودجه، در كنار دولت موقت، فعاليتهاي خود را پي ميگيرد و سپس به عنوان نمايندهي مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي تا سال 1363 فعاليت هاي سياسي–اجتماعي خود را ادامه ميدهد. از آن پس به ديدهباني آزادي و حقوق اساسي شهروندان ميپردازد و در مقام يك روشنفكر و فعال سياسي، با بينشي انتقادي، در سخنرانيها و نوشتههايش به نقد رويكردها و رفتارهاي دولت اقدام ميكند كه منجر به بازداشت 6 ماههي او در سال 1369 ميشود. پس از آزادي، نشريهي «ايران فردا» را با همفكران و به صورت محدود، منتشر ميكند؛ انتشار رسمي ايران فردا از خرداد 1371 آغاز ميشود و در مدت هشت سال انتشار، 72 شماره مجلهي ايران فردا منتشر ميشود كه بيشترين زمان فعاليت مستمر مطبوعاتي مهندس سحابي محسوب ميشود. او در همان شمارهي نخست مجلهي ايران فردا، تأكيد ميكند: «استقلال ملي، آزادي و عدالت اجتماعي، بايستي مضمون هر سياست بازسازي را تشكيل دهد.»
در سرمقالهي شمارهي 12 ايران فردا، دوباره مينويسد: «آزادي مطبوعات، نمادي از آزادي بيان و قلم است... مطبوعات غير از وظيفهي درمان دردهاي اجتماعي مردم، وظيفهي ديگري نيز دارند كه عبارت است از انعكاس مشكلات، نيازها، افكار و آراي ملت در مقابل حاكميت يا قدرت حاكمه، از يك طرف و مراقبت و نظارت بر عملكرد جريانات عمدهي سياسي، اقتصادي و فرهنگي كه از جانب حاكميتها اعمال ميشود، از طرف ديگر.»
سحابي در همين نوشته تأكيد ميكند كه: «اگر حاكميت به مطبوعات به عنوان بيگانه، معارض و برانداز بنگرد، حركتهاي طبيعي براي اصلاح امور در جامعه، صورت عملي و موثر نخواهد يافت.» به عقيدهي او «فقط مطبوعات مستقل و غيروابسته به حاكميت هستند كه ميتوانند در جامعه، جايگاه يك طبيب اجتماعي دلسوز و مورد اعتماد را بيابند.»
او از «انحصارگرايي» و «يكدست سازي فرهنگي» انتقاد و «فشارهاي سياسي و اداري بر مطبوعات» را خلاف منافع ملي و كار ويژه مطبوعات ارزيابي ميكند.
سحابي در يكي ديگر از سرمقالههاي خود در ايران فردا تصريح ميكند كه: «نقد بينشها و روشهاي دولتها، وظيفهي اهل مطبوعات و به تعبير ديني، رسالت امر به معروف و نهي از منكر است.» او ضرورت دسترسي مطبوعات به اخبار و اطلاعات را مورد تأكيد قرار ميدهد و ميافزايد: «رشد و گسترش مطبوعات مستقل و تنوع و تكثر آنها به نفع همه از جمله حاكمان و مسئولان مستقيم مملكت است. سحابي در جايي ديگر مينويسد: «مسئله آزادي مطبوعات و احزاب و جماعات در بيان عقايد و مواضع خودشان، از هر جهت يك امر لازم و يك امر ضروري براي سلامت جامعه و پيشرفت و تكامل محتوايي آن و تضمين كننده بقا و تداوم جامعه است. در سال 1378 مهندس سحابي براي شركت در كنفرانسي متشكل از «ديگر انديشان» به برلين ميرود كه پس از بازگشت، اين سفر براي او تبعاتي را در پي ميآورد. «انجمن دفاع از آزادي مطبوعات» كه يك نهاد مدني است، در ارديبهشت ماه سال 1386 به خاطر همين انتشار ايران فردا و 60 سال فعاليت مطبوعاتي مهندس سحابي «قلم طلايي» اين نهاد مدني را طي مراسمي به او اهدا ميكند. ايران فردا در ارديبهشت 1379 با جمعي ديگر از 27 نشريه ديگر، توقيف ميشود. در سالهايي كه مجلهي ايران فردا، همراه با چندين نشريهي فرهنگي اجتماعي ديگر از جمله آدينه، كيان، زنان و دنياي سخن، منتشر ميشد به پيشنهاد ماشاالله شمسالواعظين، سردبيران اين نشريات در ماه يك بار و هر بار در دفتر يكي از اين نشريات دور هم جمع ميشدند و راجع به مسائل فرهنگي و اجتماعي روز بحث ميكردند. درست به خاطرم هست كه مهندس سحابي در اين جلسات هميشه به جوانترها متذكر ميشد: «مواظب باشيد در كار و حرفهاي كه داريد بدون غرض و مرض، مسايل فرهنگي و اجتماعي و سياسي را نقد و بررسي كنيد. چرا كه اگر غير از اين باشد شما وظيفهي سردبيري و مطبوعاتي خود را خالصانه انجام ندادهايد و كاري كه صادقانه و كارشناسانه براي اصلاح امور انجام نشود اثرگذار نخواهد بود.» بر پايهي همين تفكرات بود كه او در بهمن 76 در دادگاه اظهار ميدارد: «ما مدعي هستيم كه مطبوعات، جايگاه تضارب آراست... ما بارها محكوميت داشتهايم و زندان رفتهايم. الان هم اگر ميخواهيد ما را اعدام كنيد، مجلهمان را ببنديد، هر طور كه ميخواهيد ما آمادهايم امّا ما ايران فردا را به اين نيت منتشر كرديم كه يك سري حرفهاي اساسي بزنيم و بگوييم راه صلاح و نجات مملكت كدام است...» وي در يكي ديگر از جلسات دادگاه ايران فردا ميگويد: «اين نميشود كه مطبوعات هر چيزي كه بنويسند بگويند تضعيف كرديد. آخر اگر بخواهيم امور اصلاح شود چه بايد كرد؟ اين چيزها را بايد گفت ديگر. بايد يك جاهايي را انگشت گذاشت و گفت؛ اين كار درست نبود... مطبوعات، ركن چهارم دموكراسي هستند. مطبوعات، جانشين نهاد امر به معروف و نهي از منكر هستند؛ مطبوعات، در واقع آن وظيفهی «الذين ينهون عنالسوء» را دارند، بايد هر چه بدي ميبينند بگويند.» اين نگاه و تفكر زندهياد مهندس سحابي نمايانگر آن است كه او ميتواند الگوي شفقت در نقد باشد. به همين دليل هيچگاه در تمام عمر مبارزاتش، روحيهي افراطي پيدا نكرد. چه پیش از انقلاب كه نه تنها به گروههاي مسلح جذب نشد، حتي آنها را نيز سرزنش ميكرد و بعد از انقلاب هم در برابر همهي بيمهريها (حداقل در تفكر خودش) كه نسبت به او شده بود در كنار افراطيون و معاندان قرار نگرفت.
او ميافزايد: «اگر قرار باشد بندهي نوعي مطبوعاتي، يك ايرادي بگيرم، قلم ما را تعطيل كنند، ما را به دادگاه بياورند يا نگذارند كه آن حرفها را بنويسيم، كار مملكت اصلاح نميشود. كار مطبوعات، نظارت است.» مهندس عزتالله سحابي در پاييز 1379 بازداشت ميشود... آزادي او با درگذشت پدرش (دكتر يدالله سحابي) همراه ميگردد. در 1383 به تدوين «اصول بنيادي ملي» و انتشار آن همت ميگمارد. «آزادي انديشه و بيان» يكي از اين اصول بنيادي است. سحابي توضيح ميدهد و تأكيد ميكند كه: «هيچ فرد يا گروه يا مرجعيت خاصي حق ندارد آزادي بيان و انديشه را محدود كند... محدوديت و كنترل آزاديهاي دموكراتيك، نه توسط زور و سركوب از سوي قدرت سياسي بايد اعمال شود و نه توسط حزب حاكم متمركز... بدون آزادي، نه امر به معروف ممكن است و نه نقد و چالشي صورت ميگيرد. بنابراين اصلاح و ترقي و توسعه نيز در كار نخواهد بود...
به اميد تحقيق اين آرزوها وآيندهاي بهتر براي «ايران فردا»
دیدگاه خود را بنویسید