روزی فرحبخش برای تبریک گفتن
شاهرخ تویسرکانی
روز خبرنگار انگار رسم و رسوم نانوشتهای دارد برای اهل رسانه و متعاملان و متعلقان که هر سال بیش از گذشته دارد به ناکجا آبادی پرهیاهو سر میگذارد. روزی که دقیقاً دو دهه پیش به این نام در تقویم شمسی ثبت شد و هر سال جوش و خروش ابواب و اسبابش بیشتر اوج میگیرد در رثای این حرفهی شاقه و اندر توانفرساییاش قلم فرساییها میشود در جراید و روزنامهها و اخیراً هم شبکههای اجتماعی محمل خوش رکابتری شده در انتشار بذل توجه و اهتمام بزرگان در قابهای آراسته اینستاگرام و تحریر مزیّن به هشتگ توئیتها. شاید این نوشته به مذاق برخی خوش نیاید و با روحیه افرادی ناسازگار باشد اما برای نوشتنش صبر کردم تا ببینم سبک و سیاق جامعه خبرخوان و خبردان و به اصطلاح خبره در رویارویی با روز خبرنگار چه توفیری با سالهای پیشین دارد؛ موجی از روشنگری در پیامهای پر آب و تاب تبریک وزرا و وکلای ملت، بیانیههای طویل و بلندبالای نهادهای ذیربط و بیربط، تکاپو و تدابیری خیره کننده از روابط عمومیها در برگزاری نشستهای صبحانه، روزانه و شبانه که هوشمندانه تداخل برنامه و همزمانی مراسم را از سوی هم صنفان خود برای اصحاب رسانه مدیریت کردند و هدایایی که باید باشد و بود و تقدیم خبرنگارانی شد که دست مریزاد داشتند.
این اقدامات یکپارچه و برنامهریزیهای لجستیک در بزرگداشت روزی ملی که در تقویم جهانی از آن به این شکل نامی برده نشده احتمالاً حاکی از یک ارتباط منطقی و مترقّی دوسویه در جامعه است. اجتماع و مسئولانی که آگاهند بر نقش رسانه و آنچه از آثار آن در جامعه ترسیم میشود و خبرنگارانی که اصول این حرفه را میشناسند و خود را بر رعایت آن ملزم میدانند. این یعنی وزیری که در پیامش خبرنگار را وجدان آگاه جامعه خوانده، انتشار گزارش افشاگرانه فساد مجموعه تحت مدیریتش را خرابکارانه نمیخواند، مدیر عاملی که چراغ هدایتگر جامعه را میستاید و هرگز از انتشار تفسیر صورت های مالی سازمانش در رسانهها برآشفته نمیشود چرا که ستاینده چشم بینا و زبان گویای جامعه، بابت افشای حقیقت، آن چشم را کور و آن زبان را لال نمیخواهد.
روی سخنم اما با روابط عمومیهاست که در این روز به جای نوشتن نیابتی پیامهای تبریک با کلماتی خوش آهنگ و موزون برای مدیران و ترتیب دادن مراسم تجلیل از شأن خبرنگار، کمی از شأن رسانه برای مدیرانتان بگویید، چه اشکالی دارد به آنها سواد رسانهای بیاموزید، به سازمانتان یاد دهید استمرار و پیگیری یک روزنامهنگار یا رسانه در تهیه و انتشار گزارشهای انتقادی و افشای عملکرد سازمان، نهاد یا بنگاهتان عملی بیمارگونه، خرابکارانه یا ضدملی نیست، به مدیرتان بگویید رسانه دارد کارش را انجام میدهد، یک جای کار شما ایراد دارد آقای وزیر، آقا یا خانم مدیر! به او آموزش دهید رسانه جزو دایره اختیارات تام و تمام شما روابط عمومیها نیست و هر زمان که اراده کنید هر خبر خوش و مصاحبه از پیش مهیا شدهای را با تصویری تمام قد از ایشان در هر صفحهای که دلتان خواست منتشر کنید.
شما روابط عمومیها که در این روز از سال این همه آدابدان و میزبانید، گشودگیتان را به اندازه تمام روزهای سال و در برابر تمام پرسشها و همه خبرنگاران وسعت ببخشید، لیستهای سیاهتان را پاک کنید، پروندههای شکواییه با جرم انگارههای امنیتی، تشویش اذهان عمومی، تهمت و افترا از رسانه و خبرنگارانی که حقیقتی از شما افشا کردهاند را سازش کنید و به مدیرانتان هم بگویید که بدانند خبرنگار کاری ندارد جز آنکه اگر در وزارتخانه ای رانت خواری یک عادت عیان شده، اگر در سازمانی ردّ فساد بیداد میکند و خوان خاندان و فامیلی در بنگاهی گسترده است، با رساترین صدا و شیواترین قلم آن را در گوش و چشم جامعه فریاد بزند و نترسد! نترسد از بایکوت، نترسد از تهدید، از دادگاه و زندان و نترسد از نان!
نتیجه این ترسها میشود دلالی رسانه، میشود باج نیوز، کپی نیوز، فروش جلد، حراج تیتر اول، میشود مهر سکوت بر دهان و مجیز تملق بر قلم، میشود افول اخلاق و نزول ارزش بر حرفهای که حیثیت و هستیاش حقیقت جویی است و نه کام جویی از حقیقت و اندیشهاش مصلحت جامعه بوده نه مصلحتاندیشی معاش خویش و در حافظه تاریخیمان کم نداریم مصلحان نیکاندیشی که سفیر آزادی و هادی راستی در جامعه خویش شدند و در خاطرمان هم مانده است نام مغرضان حسدورز و منفعتجویان قلم به مزد که ایمان جامعهشان را با سودجویی سخیف تاخت زدند.
اینها برای این است که خبرنگاری قرار نبود از آن شغلهایی باشد که حساب و کتابش جور شود با مراکز قدرت و ثروت، خبرنگارها قرار بود نفوذ کنند در ذهن مردم و ادراک خفته جامعه را نشانه بگیرند، قرار نبود نفوذ کنند در روابط عمومیها و بروند بچسبند به مراکز قدرت و کمی ثروت، قرار نبود وزیرداری کنند، فرهنگسرا بچرخانند و تبلیغاتچی شوند. خبرنگار قرار بود آگاهی بدهد نه آگهی بگیرد که نتیجهاش رسانهای باشد که آگهیاش بچربد بر آگاهیاش! این شوربختی رسانه است که استقلال نداشتهاش را بگذارد پای تداوم حیاتش و دغدغه آن را داشته باشد که بر کاغذ سهمیهای، جوهر حقیقت چقدر رنگ میگیرد. این بداقبالی رسانهایست که توان مصاف با غوغای موذیانه بیاصالتان خبرنشناس را ندارد و میدان را به سلبریتیهای حجیم از فالوئرهای بیخبرشان واگذار میکند.
حالا که روز خبرنگار است نمیبینیم که خبرنگارانمان روز ندارند، حال رسانههایمان هم خوب نیست و "ملالی نیست جز گم شدنِگاه به گاهِ خیالی دور"!*
یادمان برود از جوالدوزی که در دیگران فرو بردهایم، این بار سر سوزنی را سهم خود کنیم، چون شک داریم رستگاری جامعه در گرو عقلانیت است و مطمئن نیستیم که صداها در دل تاریخ خاموش نخواهد ماند. ما باور نداریم این روز برای همه آنهاییست که نمیگویم تا پای جان بلکه تا پای ارزشهای اخلاقی و اصول حرفهایشان حتی در دایره اقتضائات انسانی در چنین جامعهای هم ایستادهاند حتی برای گفتن جملهای و نشان دادن گوشهای از واقعیت. شک داریم این روز برای همه آنهاییست که حرف دارند حتی اگر خاموشاند، هستند حتی اگر بین ما نیستند، این روز اگر هست باید برای همه باشد. فردای این روز فرحبخش یادمان میرود این روز تبریک نمیخواست، تحمل میخواهد!
روزنامه اعتماد
شماره 4438
سهشنبه 1398/5/22
شاهرخ تویسرکانی
دیدگاه خود را بنویسید