تیتر یارانه گرفتن و نگرفتن
شاهرخ تویسرکانی
سیگارم را روشن کردهام، همهمهی صبح و دوندگی آدمهای منتظر کار تا بوق سگ و بعد صدای بوقهای ممتد، موسیقی آغاز صبح مرا تشکیل داده. قدم زنان به سوی دکهی روزنامهفروشی میروم. پسرک روزنامهفروش انواع روزنامهها را پهن کرده و چند نفری ایستادهاند و تیترها را دنبال میکنند.
سالهاست این عادت را دارم؛ برخی از تیترها هنوز در برابر چشمانم میرقصند... ترور کندی، ترور حسنعلی منصور، ترور احمد کسروی، خروج ارتش سرخ از ایران، واقعهی 28 مرداد، واقعهی سیاهکل، شاه رفت، امام آمد، اعدام ارتشیان و... تا حملهی صدام، سقوط هواپیمای مسافربری ایرانی، صلح ایران و عراق، جنگ خلیج فارس، سقوط صدام و... که هر کدامشان قصهای و حکایتی ساز کرد و سرنوشت مردمان سرزمین من را چه بسا جهان را، تحت تأثیر قرار داد.
بنا به شغلم که سالهای سال است به حرفه روزنامهنگاری پرداختهام، هر کدام از این تیترها، حکایات پیدا و پنهان دارند... در هر برهه از زمانهی چرخ کجرفتار، این تیترها فکرم را تحریک کردهاند، گاه در صورتم کوبیدهاند، گاه نشانهی خبری خشک و بیرحم بوده و گاه حکایت از دانش و تجربه و نگاه روزنامهنگاران داشتهاند.
گاهی آن تیترها، تاریخ یک جامعه و سرنوشت یک مردم را رقم میزد اما گاه خواندنشان دردآور بوده یا عرق سرد، بر پیشانیم نقش بسته، گاهی به خاطر آن تیتر خبری، به خود بالیدهام، گاه در خلوت به خود نفرین فرستادهام...
همان 4 تیر 1384 بود که روزنامههای کشور پیروزی دولت مهر و عدالت را خبر دادند؛ محمود احمدینژاد بر کرسی رییس جمهوری ایران تکیه زده، سالها قبل در جدالش با یک روزنامه، که موجب تعطیلی سلام هم شد، اسمش در پس ذهن روزنامه نگاران بود... او را شخصیتی خجالتی و شیفته عکس و دوربین و تیتر میشناختم، چه با روزنامهنگاران دوست بود یا دشمن، دیگر تفاوتی نداشت.
«اقتصاد» در دولت او، از جمله کلماتی بود که یا نقد شد یا هوا رفت یا لگدمال شد. او با شعار «آوردن پول نفت بر سر سفره مردم» نظر مردمان این دیار را جلب کرد، بعدها «طرح تحوّل اقتصادی، بنگاههای زود بازده، مسکن مهر، هدفمندی یارانه، صندوق مهر و...» از جمله کاردستیهای وی بود که بررسی و نقد آن شعارها و عملکردها هم بماند برای استادان و دانشجویان آگاه و منصف اقتصاد و مدیریت کشورم که لابد میدانند شاخص اقتصادی ایران سقوط کرد یا صعود، نقدینگی کاهش یافت یا افزایش؟! نرخ تورم به کجا رفت؟! سیاست اقتصادی او نادرست بود یا درست؟! انضباط مالی داشت یا نداشت؟! عامل تحریم بود یا نبود؟! و...
اما هرچه بود و نبود، من روزنامهنگار میتوانم بگویم که ارزش پول ملی کشورم کاهش یافت و مردمان کوچه و خیابان گرانی را با گوشت و پوست و خون خود احساس کردند. سواد خواندن آمارهای اقتصادی را هم ندارم اما هر چه هست، بین طبقات جامعه، فاصلهها افتاده است و یکی از آن شوخیهای روزگار، ترویج فرهنگ گداپروری بود. حال شما بخوانید طرح تحوّل اقتصادی و هدفمندی یارانه!
اما بررسی اینکه چه بلایی بر سر اقتصاد کشور آمد را رها میکنم برای اقتصاددانها و من تنها به همان دو تیتر برمیگردم که چند روزی است ذهنم را به خود مشغول کرده...
شاهرخ تویسرکانی
دیدگاه خود را بنویسید