همایون بادت این روز و همه روز
شاهرخ تویسرکانی
در سی و یکم اردیبهشت چهل و شش سال پیش روزی که به دنیا آمد قرار بود اسمش را «چکاوک» بگذارند، آخر ضبط برنامه گلهای 37 بود که به پدر خبر میرسد پسردار شده است. به یُمن همین برنامه که در دستگاه «همایون» بود به پیشنهاد هـ . ا. سایه نامش «همایون» شد و همین اسم شد رسم همیشگی زندگیاش. انعکاس بی وقفه نغمه و آواز. از همان ابتدا بازیهای کودکانهاش را هم با ضرب گرفتنهای گاه و بیگاه بر در و دیوار خانه آمیخته بود، به همین جهت موسیقی شد همان چیزی که تا امروز از او و نامش جدا نبوده و نیست. صحنه را برای اولین بار در پانزده سالگی تجربه کرد، آزمونی که هیچ تردیدی بر همیشگی شدنش بر عرصه هنر باقی نگذاشت و امروز، جایی که روی آن ایستاده را راحت نمیشود توصیف کرد، نمیتوان در یک کلام او را حاصل یک اتفاق، ثمره یک ژن، نتیجه مرور و تجربه و یا هر آنچه در یک بُعد خلاصه شود، دانست. سه دهه روی صحنه بودن و ماندن نه اتفاق است و نه به مدد تنها داشتن ژن میسر میشود. دو دهه تجربه پیوسته رو به صعودش در آواز با همه اما و اگرهایی که همیشه بوده و هست، نتوانسته مانع تحسین و استقبال دوستداران موسیقی از او شود.
و من در آستانه چهل و ششمین سالروز تولدش میخواهم بگویم که او بیچون و چرا هنرمندی با استعداد و پویاست، چرا که در تمام این سالها شاهد تلاش بیوقفه و جسارت ستودنی در مسیر هنریاش بودهام، هنری که دارد خالص است و به زیور ادب مزیّن. او هنرمندی محبوب است چون مرام نامیرای پدر را میراثدار است. همایون برای ما عزیز است چون شجریان است، همایونی که شجریان بودن را آموخته و آن را پاس میدارد و به راستی:
چون که گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت
چون که گل رفت و گلستان شد خراب
بوی گل را از که جوییم از گلاب
در زندگی این بخت را داشتهام که با هنرمندان زیادی همدم و همنشین باشم اما همایون برای من "آن" دیگری در این محفل است. او را از کودکی میشناسم، اویی که به ظن بسیاری مسیر هنریاش به مدد جایگاه پدر بر او همواره گشوده و میسر بوده که این حقیقیت کتمان کردنی نیست اما مسیر سی سالهای هم که آمده، تأمل برانگیز است. پس از سالها درسآموزی آواز از پدر و نواختن ساز در محضر اساتید برجسته و تحصیل در دبیرستان موسیقی، او آغازی پرطمأنینه و سنجیده در عرصه هنر داشت. قریب به یک دهه در کنار پدر تمبک نواخت و یک دهه بعد از حضورش روی صحنه بود که اجازه همخوانی با او را یافت. در آن سنِ کم، با تجربه و صحنه دیدهتر از بسیاری بود اما اولین آلبوم مستقلش را سر صبر و در انتهای دهه سوم زندگی و در 28 سالگی منتشر کرد، خاطرم هست در رونمایی از اولین آلبومش «نسیم وصل» در دفتر مجله دنیای سخن بی تکلف از نقش و جایگاه موسیقی در احوال و زندگیاش گفت، قد و معیار هنری همایون از آن روز مُدام فزونی یافته اما هنوز آن قدر عاری از ادعا و بیآلایش میشناسمش که او را فرزند خلف نغمه و آواز موسیقی ایرانی بنامم. آواز شاید برای همایون "کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما" بوده اما او هرگز بر این سرنوشت، آرام و در آسایش نبود. در زمانهای که آقازادگی تعریف دیگری یافته و تبدیل به فرصتطلبیهای شخصی و بهرهمندی از رانت و امتیازات خاص برای قشری بیبهره از خِرد و هنر شده، همایون شجریان هست تا معنای برازندگی و آقازادگی واقعی را دریابیم. اویی که هم قدر نام پدر را میداند و هم برای نگهداری از آن کوشیده است. موسیقی برای او میراثی ارزشمند اما پرزحمت است، نه ماترکی برای آسایش و فخرفروشی.
همایون شجریان هنرمندی اصیل است و بر ریشه های هنری خود استوار مانده اما میخواهد باغبان باغ هنر خویش باشد، اگرچه خلاقیتش به مذاق برخی از هنرمندان و هنردوستان خوش نیامده، اما جسور است و هویت هنری خود را در آن به رخ میکِشد و این را باید برگ برنده او دانست، تا همین امروز همایون تنها خواننده برآمده از موسیقی سنتی ایرانیست که موفق شده طیف وسیع و پیچیدهای از جامعه را مخاطب خود کند. شاید در نظر اهل هنر و نقادان موسیقی این بهایی بر اصالت هنر نیست اما این سئوال هم وجود دارد که حقیقت هنر چیست و مرزهای اصالت آن کجاست؟ واقعیت یک چیز است و آن که، موفقیت برای او نه به بهای سخیفخوانی بوده و نه سُستی در سبک و فن هنر. امواج انتقاد، بهای جسارت او در تجربهگرایی و حاصل اعتماد حسی او به هنرش است که گاه به حق و بسیار ناروا بر او روانه میشود.
و امروز زمانی نیک است که بگویم همایون فرزندی شایسته برای موسیقی ایران است، او در عین آنکه همیشه به نام و یاد پدر آمیخته است اما هرگز توانایی او، پختگی هنریاش، اصالت فکری و استقلال ذاتی هنرش در مسیری که آمده، کتمان شدنی نیست. حضور او برای هنر ایرانی ارزشمند است، او مانند نامش برای موسیقی خجسته است که اولین آوازش به "یاد ایام" آمیخت و حالا صدایش "نقش خیال" میزند به روزهایی که"ناشکیبا"ست و غم "فراق" دارد در "شب جدایی"، غزلهایی که او نغمه میکند "نسیم وصل"اند در "شوق دوست". آواز او گرمش "خورشید آرزو"ست که میشود "محو تماشا" سراپا گوش شد سرّ آوازی چنین را که جز "خداوندان اسرار" بر آن هوشیار نباشند. هنری که او دارد "شوق نامه" افسونی در "دیار عاشقی ها"ست تا "بار دگر فراموشی" زایشگر دلآگاهی نسلی شود که "چه آتشها" دید ... همایون حالا قصیده خوان "سیمرغ" است که از بر "ایران من" اوج گرفت و "با ستارهها" همنشین شده، همایون هست تا برای مردمانی بخواند که "آب، نان، آواز" را بانگ میکنند در ناشادی "سرنوشت"، هنر او "شهر آشوب" دلهاییست که "هوای گریه" دارند و "عاشقی" میدانند، در یک کلام او هنری دارد که میشود با آن و به آن بالید و همین است که من او را و صدای او را دوست دارم، همایون عزیزم زادروزت فرخنده و حضورت همیشگی.
روزنامه شرق
شماره 4005
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400
شاهرخ تویسرکانی
دیدگاه خود را بنویسید