سخنش با زندگی به کلام نیامد، به هنر گفت
به یاد نصرت الله وحدت
شاهرخ تویسرکانی
روزگاریست در کنج خلوت خویشیم و امید داریم که اندکاندک جمع مستان میرسد، تمام این سالها نشستیم و کنج خلوتمان خلوت و خلوتتر شد که نه! تهی از وحدت شد.
وحدت شادی، وحدت همدلی، وحدت همرنگی و حتی وحدت همه با هم بودن برای با هم ماندن نیز از ما رفته است. وحدت شادی و رسیدن جمع مستان نشد و حالا یاران یکی یکی جدا میشوند، پر میکشند و میروند و این جام جان ماست که هر روز تهی و تهیتر از خوشدلی و شادمانی میشود.
در این جهان پر آشوب، اگر حضوری را خوش است، دل خوشی به بودن یاران است که نام و یادشان هست بر پیشانی زمانه که پاک نمیشود از خاطر دلهای یاران و محبان!
امروز مابین تمام اخبار تلخ و بیرمق هر روزه، در بیخبری و بیاثری نسیان زمانه، با خبر شدم از حلقه سرمستان و از جمع نیک مستان جان، دوست دیرین سالهای دور، نصرت الله وحدت از بنیانگذاران تئاتر اصفهان و پیشکسوت سینمای ایران پرکشید. او که در این سالها همانند بسیاری از هم قطارانش چلهنشین خلوت ایام کژکردار شده بود که عمری شادی آفرین صحنه و عرصه مردمان روزگار خویش بود. او در تمام این سالها در کنج خلوت خویش اما در سکوت و صبوری با تن رنجور در مصاف با بیماری کمبینی و بدبینی زمانه به کمال هنر و ادبش رسید. او را در قاب هنر در قامت شوخی و مزاح دیدیم و شناختیم بیآنکه بدانیم نصرت الله وحدت متانت و نزاکتی بیمثال و نهادی متین و روشی استوار داشت.
فراموش نخواهم کرد که میگفت: «تا نیم چرا ای دوست؟ لاجرعه مرا سرکش! من فلسفهای دارم یا خالی و یا لبریز» *
کاش در حضورش اعتراف میکردم اما حالا اقرار میکنم که نصرت الله وحدت، برای نسل من نمادی از بودن و ماندن است، ماندن او در سکوت برای من فکرتی در اعمال هنرمندانهاش بود و همدلی بیتکرار نسلی پر اسرار بر ساحت میدان زندگی!
*شعری از محمدعلی بهمنی
روزنامه اعتماد
شماره 4763
شنبه 19 مهر 1399
شاهرخ تویسرکانی
دیدگاه خود را بنویسید