بایگانی نوشته‌ها

تیتر یارانه گرفتن و نگرفتن

سیگارم را روشن کرده‌ام، همهمه‌ی صبح و دوندگی آدم‌های منتظر کار تا بوق سگ و بعد صدای بوق‌های ممتد، موسیقی آغاز صبح مرا تشکیل داده. قدم زنان به سوی دکه‌ی روزنامه‌فروشی می‌روم. پسرک روزنامه‌فروش انواع روزنامه‌ها را پهن کرده و چند نفری ایستاده‌اند و تیترها را دنبال می‌کنند. 
سال‌هاست این عادت را دارم؛ برخی از تیترها هنوز در برابر چشمانم می‌رقصند... ترور کندی، ترور حسن‌علی منصور، ترور احمد کسروی، خروج ارتش سرخ از ایران، واقعه‌ی 28 مرداد، واقعه‌ی سیاهکل، شاه رفت، امام آمد، اعدام ارتشیان و... تا حمله‌ی صدام، سقوط هواپیمای مسافربری ایرانی، صلح ایران و عراق، جنگ خلیج فارس، سقوط صدام و... که هر کدام‌شان قصه‌ای و حکایتی ساز کرد و سرنوشت مردمان سرزمین من را چه بسا جهان را، تحت تأثیر قرار داد.

تفاوت‌ها و شباهت‌ها گسل‌های بی‌قرار خاورمیانه و نفرین کهن‌سال خستگان

کهن سال، کینه توز، نفرین شده، میدان مرگ و زندگی؟
این‌جا 
چنین موطنی کجاست به جز خاورمیانه خستگان...
هرگز روی آرامش نخواهد دید.
سرشتی توامان از خون، نفت و خشونت ژنتیک
فرصت زیستن بر این پاره از سیاره، آدمی را از آدمی گرفته است.
ستیز ازلی – ابدی

پیش‌روی وپی‌روی

میان ما معمول چنین است که به ابداع و ابتکار اهمیت بسیار می‌دهیم. هر نویسنده یا سخنوری را که نخستین بار، در کار خود، طرحی نو انداخته یا مطلب و مضمون تازه‌ای یافته است بزرگ می‌شماریم و کسانی را که از او پیروی کرده یا معنی و نکته‌ای وام گرفته‌اند خوار یا فروتر می‌پنداریم، گویی هنر تنها ابداع است. به این سبب همه‌ی جوانان می‌کوشند که کار تازه‌ای کنند، یا چنین جلوه بدهند که هر کار تازه را نخستین بار ایشان ابداع کرده و اندیشیده‌اند.

پسري كه خواست و توانست خودش باشد نه اسمش

هر دل كه پريشان شود از ناله بلبــل
در دامنش آويز كه با وي خبري هست
می‌ترسید هیچ‌وقت نتواند خودش را از زیر سایه آن نام بزرگ بیرون بکشد، می‌ترسید همیشه همانجا بماند، در شهرتی که برایش هیچ تلاشی نکرد. در دل آن شهرت به دنیا آمده، در دل آن شهرت بزرگ شده و حالا در دل همان شهرت خواسته خودش باشد، خودش! و این کار کمی نیست. همایی نیست که روی سر هر کسی بنشیند. فرق می‌کند با همه‌ی کسانی که برای نشان دادن خودشان باید تمام دنیا را به هم بریزند. او نیامده رسیده است. با آن نام جادویی که همراه خود به این سو و آن سو می برد، «شجریان» نامی که در تاریخ هنر ایران ماندگار شده است. نامی که برای چندین نسل پر از خاطره است و حالا همایون مثل خیلی‌های دیگرکه خواسته‌اند از زیر منت نام پدر بیرون بیاید، خواست که خودش باشد، خودش را نشان بدهد. کاری که در ابتدای راه هیچ امیدی در آدم برنمی‌انگیزد.

گذشت عمر و به دل عشوه می‌خریم هنوز

عارف نمایی، هشت قرن پیش از این، با عیّاری روبرو شد و به قصد آنکه او را از کارهای ناپسندیده باز دارد پرسید که «جوانمردی چیست؟» عیّار گفت: «جوانمردی من یا تو؟» عارف گفت: «مگر جوانمردی  صورت‌های گوناگون دارد؟» گفت: «آری، جوانمردی من آن است که دست از عیّاری بشویم و به کنجی بنشینم و خرقه بپوشم و از آنچه کرده ام به درگاه خداوند بنالم و توبه کنم.» عارف گفت: «جوانمردی من چیست؟» گفت: «این که خرقه را از سر بیرون کنی و بیش ازین خلق خدا را فریب ندهی.»

به بهانه­ زادروز جانِ جهان آوازهای سرزمینم

اول مهر برای من تا نیم قرن پیش بوی مدرسه بود و شوق نه چندان از سر رغبت به کلاس درس و اشتیاقی کم­رمق­تر به تحصیل در فضایی رخوت­انگیز که شوری جز غائله­های کودکی برایم نداشت! 
 اما حالا دارد چهل سال می­شود که "سرود مهر" زنگ دیگری در جانم می­اندازد و این مهر سال­هاست برای من "بهاریه" مصفای"جان عشاق" است و حالا که پنج سال است در نبودت، روحم چون "دل مجنون" بی­قرار ضرب می­گیرد "در خیال"ش که این همه تمنای "پیوند مهر" پَر می­کشد در من، با آمیزه­ای از حزن و امید در این "شب، سکوت، کویر"...تابستانی که بی لبخندش برایم "زمستان است" و "گنبد مینا"یی که بی طنین صدایش کوتاه می­نماید، دل­هایی که"جام تهی" شده از آرزوهاست و جان­هایی که "ساز خاموش"یست وقتی امید نباشد، وقتی"فریاد"ها خاموش است و "بیداد"...

آنکه خاک را به نظر کیمیا کند!

ازگذشته‌های دور تا چند دهه قبل، نقّاشی و تصویرگری و خلاصه هنرهای تجسمی در این دیار زياد مورد اقبال عموم قرار نمي‌گرفت و چندان طرفداری نداشت چرا که به ما القا کرده بودند که این نوع هنرها پسندیده نیست واغلب بر این باور بودند: 
((لایدخل الملائکه بیتا َفیه کلب اوتصاویر)) و یقین داشتند که آثار میکل آنژ، بهزاد، داوینچی، رامبراند، بوتیچلی و کمال‌الملک در پلیدی برابر سگ هستند و فرشتگان که نماد قداستند، به مکان‌هایی که آثار این هنرمندان در آن باشند، وارد نمی‌شوند.

احسان طبري در مبحث تاريخ نقد ادبي

دكتر ايرج پارسي‌نژاد كه قبلاً از او كتاب «روشنگران ايراني و نقد ادبی» را خوانده‌ايم و در آن آثار پيشگامان نقد ادبي، (میرزا فتحعلی آخوندزاده، ميرزاآقاخان كرماني، طالبوف تبریزی، احمد کسروی و صادق هدايت) را مورد بررسي قرار داده بود، سرانجام مجموعه‌ی نقدهاي ادبي خود را به صورت دفترهاي تك‌نگاري درآورد. دو دفتر قبلي یعنی علی دشتی و نقد ادبي و پرویز ناتل‌خانلري و نقد ادبي سال گذشته منتشر شد. امسال نیز دو جلد ديگر از اين مجموعه آثار، توسط همان ناشر، يعني انتشارات سخن منتشر شده است: «احسان طبري و نقد ادبي» و «نيما يوشيج و نقد ادبي».

دو سوي يك چهره

پرسشي است با ابعاد گوناگون كه پاسخ به آن سخت و ممتنع مي‌نمايد. به سخن ديگر با آن‌كه كلي به نظر مي‌رسد و طبعاً پاسخ كلي مي‌طلبد، اما حتي براي دست‌يابي به اين كليت (حالا با برشمردن خصوصيات و مشخصات آن) باز بايستي به بعضي جزئيات آن اشاره كرد. به يقين كم نيستند كساني كه در برابر چنين سوالي نخست به اندوخته‌هاي فرهنگ معاصر و تعاريفي كه امروزه مطرح است بازمي‌گردند؛ مثلاً:
  • روزنامه‌نگار بايد صديق، راستگو، جسور و امانت‌دار باشد.
  • روزنامه‌نگار در اين جامعه، در عين تسلط بر يك شاخه از علوم، به ويژه علوم انساني و انواع ادبي، بايستي از هر خرمني، خوشه‌يي چيده باشد.

چه کتابی خوانده‌اید؟

نمي‌دانم اين سوال كلي را چگونه مي‌توان مطرح كرد، آن هم در جامعه‌ي امروزي ما كه به علت رانشِ پر شتابِ حقايق و وقايع، هر نوع مكث و تأمل و دلالت، دشوار مي‌نمايد، تا مي‌شنويم كه گفته‌اند كه ايرانيان (هر ايراني) به طور نسبي در طول دوازده ماه فقط چند دقيقه مطالعه مي‌كند، جبهه مي‌گيريم و به فوريت در دفع اين شايعه اقدام مي‌كنيم كه اين مَثَل از اغراض غير است، و زبان روزمره‌ي ما خود كتابي است كه به سببِ التزام و نياز، هر شب و روز بارها به باز شنيدن آن مشغوليم، اما «كتاب» خواندني است نه شنيدني، و باز خود از نزديك، بر اين اتفاق ناگوار شهادت مي‌دهيم كه آثار مكتوب ما در جامعه‌ي شصت ميليون ايراني چه تيراژي دارند، معلق ميان پانصد تا سه‌هزار نسخه؟ (لطفاً هه آثار استثناء و محدود و معدود استناد نكنيد.)
عضویت خبرنامه
عضو خبرنامه ماهانه وب‌سایت شوید و تازه‌ترین نوشته‌ها را در پست الکترونیک خود دریافت کنید.
آدرس پست الکترونیک خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...

دنیای سخن

آینه‌ای از فرهنگ معاصر ایران با بیش از پنجاه شماره مجله