مردی از شهر هرگز و از تبار هیچ...

شاهرخ تویسرکانی 


در سال‌های خوش جوانی و در آن ایام که شعر و شعر‌خوانی لذّت و معنای خاص خودش را داشت در ساعاتی که با استاد عزیزمان دکتر مظاهر مصفا در دانشکده‌ی ادبیات درس داشتیم دقیقاً به خاطر دارم که اکثر شاگردان کلاس به خصوص صاحب این قلم، هیچ وقت گذشت زمان را حس نمی‌کردیم چرا که استاد با کلامی شیرین و رویی گشاده به غیر از (عنوان درسی) که در کلاس قرار بود تدریس کنند که وقت چندانی هم نمی‌گرفت در حاشیه عنوان دروس آنچنان مطالب بکر و زیبا در حوزه‌ی شعر و ادب برای شاگردان خود بیان می‌کرد که همه آرزو داشتیم این ساعات هیچ وقت به پایان نرسد و استاد همچنان از حافظه‌ی قوی و پربار خود شعر و قطعه‌های ادبی و مثال‌های تاریخی را برایمان بازگو کند. 

او استادی همیشه شیک پوش و خوش برخورد و برعکس اغلب استادان آن زمان با همه دانشجویانش دوست و رفیق و همدل بود و حتی گاهی در زندگی خصوصی آنها اگر مشکلی بود به یاری دانشجویانش می‌شتافت و آن را حل می‌کرد خلاصه اینکه او مردی از تبار همه و هیچ بود و به همین جهت روز‌های خوب شاگردیش هیچ وقت از ذهن و جان من و همه شاگردانش بیرون نخواهد رفت. درود بر او و بر چنین استادانی که از نادر مردان روزگارند. باری بگذریم، مظاهر مصفا کیست؟ 

«مظاهر مصفا» استاد دانشگاه، مصحّح، شاعر و به دور از هر عنوان و لقبی مردی از جرگه‌ی مردان مرد است که در سال 1311 در خانواده‌ای فرهنگی و فرهنگ دوست از اهالی تفرش به دنیا آمد. 

خانواده او، فرزند 40 روزه خود را به قم بردند؛ از این رو وی دوران تحصیلات اولیه خود را در مدرسه حکیم نظامی قم سپری کرد و تا سال ششم طبیعی در آنجا ماند. از همان اوان جوانی به هنر به ویژه به نقاشی علاقه‌ای وافر داشت اما به جای رفتن به دانشکده هنرهای زیبا راه پرپیچ و خم شعر و ادبیات را انتخاب کرد و تحصیلات خود را در شته زبان و ادبیات فارسی تا اخذ مدرک دکترا، در دانشگاه تهران ادامه داد. هم‌زمان با ادامه تحصیل به استخدام آموزش و پرورش درآمد و مدتی نیز ریاست اداره فرهنگ قم را بر عهده داشت. در ادامه، چندی نیز رییس مدرسه عالی قضایی این شهر شد. 

ریاست انتشارات و مدیریت مجله آموزش و پرورش، دانشیاری دانشگاه شیراز پس از انتقال به این شهر، ریاست دبیرخانه‌ی مرکزی دانشگاه شیراز، مدیریت انتشارات نگاه شیراز، سمت های او پیش از آمدن به دانشگاه تهران بود. 

او پس از بازگشت به تهران، برای مدتی به صورت استاد تمام‌وقت و مدیر گروه رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران مشغول به کار شد. اما در آبان ماه 1384 با ناسپاسی مسئولان بازنشسته اعلام شده و با خاطری آزرده این دانشگاه را ترک کرد. 

مظاهر مصفا یکی از مشهورترین قصیده سرایان در عرصه شعر فارسی پس از «ملک الشعرای بهار» است که در سرزمین های فارسی زبان مانند افغانستان و هند شهرت قابل توجهی دارد. از میان مجموعه شعرهای او که بیشتر شامل چکامه‌هایی با اسلوب و صورت شعر کهن فارسی و زبان و دغدغه‌هایی نزدیک به عصر خود است، می‌توان به «ده فریاد»، «سی سخن»، «طوفان خشم»، «سپیدنامه»، «سی پاره»، «شب های شیراز» و «نسیم» اشاره کرد. قصیده زیبای «هیچ» از میان قصیده‌های شاعر از ارزش‌های زیباشناسانه بالایی برخوردار است و دکتر «غلامحسین یوسفی» در کتاب «چشمه روشن» به نقد و بررسی آن پرداخته است. بیت اول آن چنین است: 

مردی از شهر هرگزم، از روزگار هیچ     جان از نتاج هرگز و تن از تبار هیچ 

در اینجا لازم است که به کارنامه پژوهشی مظاهر مصفا توجه شود. بخش مهمی از فعالیت‌های ادبی وی به تصحیحاتی تعلق دارد که او از دیوان‌های شاعران متقدم انجام داده است. در حقیقت تصحیح آثاری همچون دیوان «ابوتراب فرقتی کاشانی»، «مجمع الفصحا» در چند جلد، دیوان «نزاری قهستانی»، دیوان «سنایی»، «جوامع الحکایات عوفی» در چند جلد کارنامه پژوهشی این استاد برجسته را رقم می‌زند. در میان این تصحیحات، تصحیح کلیات سعدی از ارزش ویژه‌ای برخوردار است و به نوعی شاخص بودن مصحح را در زمینه‌ی  اشراف بر آثار و احوال سعدی نشان می‌دهد. 

مَه و سال‌ها هر چه بر ما گذشت     طَرب کاه و اندوه افزا گذشت 

شب و روزها از پی یکدگر              امید افکن و عمر فَرسا کذشت 

مَه و سال با ای فُسوسا رسید         شب و روز با ای دریغا گذشت 

رسید از غم و درد جانم به لب       به من لحظه و ساعتی تا گذشت 

غمِ هستی من که جز غم نداشت    شتابان رسید و شکیبا گذشت 

اکنون استاد، خلوت گزیده و سر زدن به زادگاهش تفرش را به کار و غوغای بیرون ترجیح می‌دهد و در گوشه‌ای به دور از هیاهوی این دنیای متلاطم، به امنیت درون خزیده و همچنان شعر سرودن را برترین و بهترین می‌داند. 

بر دوش خویش کشته خود را کشیده‌ام     تا ظلم گاه معدلت از کار زار هیچ 

محکوم بی‌گناهم و معصوم بی‌پناه           مظلوم بی‌تظلّم و مصلوب‌دار هیچ 

آن هیچکس که هرگز نشنیده‌ای منم      هم دوستدار هرگز و هم خواستار هیچ


روزنامه شرق      

پنجشنبه 1392/5/31 

شاهرخ تویسرکانی