یادداشت سردبیر 

اگر چه گاه شنيده مي‌شود كه قياس ميان شرايط سياسي و اجتماعي ايران بعد از انتخابات مردمي دوم خرداد 1377، با موقعيت ايران عصر زمام‌داري دكتر مصدق در اوايل دهه‌ی سي خورشيدي (كه اين ماه يادآور روز‌هاي تلخ آن است) پُر هم، نادرست نيست و شباهت‌هاي تاريخي اين دو دوره نيز تا حدودي خبر از اشتراكات رفتار‌هاي سياسي مي‌دهد امّا باورمندان اين گونه تحقيق، به اين دليل بر شباهت‌ها تأكيد مي‌كنند كه تفاوت‌هاي عمده‌ی زماني و تاريخي اين دو مقطع دور از هم را ناديده مي‌گيرند. آگاهي سياسي و هوشمندي نسل‌هاي جوان‌تر، شرايط منطقه و جهان، گذر از عصر جنگ سوم جهاني (جنگ سرد) و نبود قطب قدرتمندي به نام شوروي، ورود به دوران جنگ چهارم جهاني (تقابل با هم‌سان‌سازي نظم نوين جهاني )، ارجحيت ارزش‌هاي عقيدتي و آرمان‌هاي سنتي بر شعار‌هاي ناسيوناليستيك دوره‌ی مصدق، نقش نيرو‌هاي نظامي برآمده از طبقات تهي‌دست، نقش مقتدر‌ترين نهاد‌هاي ديني، تغييرات تاريخي و سياسي جهان در بدو ورود به سومين هزاره، ادامه و استمرار نيرو‌هاي دروني انقلاب، شرايط اقتصادي، افزایش جمعيت، جايگاه تكنولوژي، توليد و صنعت، دور شدن از نقش سرنوشت‌ساز نفت، نبود احزاب فراگير و رسانه‌هاي مخالف جدي، انزواي روشنفكران، قطع نسبي وابستگي‌ها در بخش كشاورزي كلان، نبود تشكيلات فعال كارگري (آن‌گونه كه در عصر مصدق، به ويژه در بخش صنعت نفت وجود داشت)، حضور دوباره‌ی زنان در صحنه‌هاي سياسي و اجتماعي و... تفاوت‌هاي بنيادي و فراگير ديگري كه تعبير و دكترين حلقوي بودن و تكرار تاريخ رخ‌داد‌ها را از اساس نفي مي‌كند. 

نه مردم امروز ما، مردم اوايل دهه‌ی سي به شمار مي‌روند و نه دكتر محمد خاتمي، شباهتي به دكتر محمد مصدق دارد، و ناگزیر رييس‌جمهور برگزيده‌ی مردم ايران نيز به سرنوشت مصدق گرفتار نخواهند آمد و اگر فضاي باز فرهنگي اين عصر با شرايط دوره‌ی دهه‌ی سي، شباهت‌هايي دارد و وفور جرايد و آزادي بيان و تَنگ‌خُلقي گروه‌هاي فشار نشانه‌اي مشترك از اين دو موقعيت است، مسئله به جنس و ذات و هم‌گوني مستمر و مشابه تعريف و رفتار آزادي اشاره دارد كه نه اين زمان و در اين مكان كه در هر كجاي جهان سوم و زمان ديگری نيز رخ دهد و نمود بيابد، باز در وجوهي از منشور تاريخي خود، چنين شباهت‌هايي را آشکار مي‌كند، مثل دوران مبارزه‌ی جمهوري‌خواهان با سياه جامه‌گان فرانكو در اسپانيا يا دوره‌ی بعد از آزادي يونان از قيد سلاطين تركيه و همچنين فضاي باز فرهنگي بعد از سقوط حكومت نظاميان در آتن، يا روزگار برآمدن ناصر و جنبش ناصريسم در مصر و تعدادي از جوامع عربي، و نزديك‌تر... موقعيت سياسي و اجتماعي در كشور‌هاي نوخاسته‌ی آسياي ميانه، يا زمان زمام‌داري دانيل اورتگا و ساندنيست‌ها در نيكاراگوئه، يا عصر سالوادور آلنده در شيلي: آزادي در هر زمان و مكان كه رخ دهد و فرصت باليدن بيابد، به درستی دستاورد‌هايي مشابه در پي مي‌آورد، به همين دليل است كه هر كجاي اين سياره موجوديت و حيات آزادي، لطمه‌اي را تحمل كند، تو گويي تمام اعضا و آحاد خانوار مشترك بشري مورد هجوم قرار گرفته است. در كشمير يا چچن، در پرو يا فلسطين... ! در دوبلين يا ميدان تيان آن مِن... 

بدين منوال و با نظر به چنين باوري، بايسته است كه در عين اعتقاد به وجه مشترك و دروني آزادي در هر مكان و زمان، به اين نكته نيز اشاره كنيم كه شرايط سياسي و اجتماعي عصر دكتر محمد خاتمي، از اساس نمي‌تواند هم‌سايه، موازي و مشابه با دوران دكتر محمد مصدق باشد امّا در كنار دانايي و تأييد توان‌هاي سياسي اين دو چهره‌ی تاريخي، مي‌توان در حوزه‌ی اقبال و كاستي‌هاي گريبان‌گير اين دو نام، به شباهت‌هاي كلي و تفاوت‌هاي جدي و اساسي رخ‌داد‌ها پرداخت. 

دكتر محمد مصدق برآمده از بطن نظامي بود كه خواهان برانداختن آن نبود، بلكه بر قانون‌مداري و آزادي‌هاي فردي و اجتماعي از منظر ملّي‌گرايي اصرار مي‌ورزيد امّا از حمايت فراگير مردمي برخوردار نبود.

● دكتر محمد خاتمي نيز برآمده از ذات نظام اكنون ايران است كه از تحكيم، سلامت و بهروزي آن به شدت دفاع مي‌كند و در راستاي همين نظر، بر قانون‌مداري و آزادي از منظر دين اصرار مي‌ورزد، با اين تفاوت كه از حمايت فعال‌ترين و وسيع‌ترين اقشار جامعه برخوردار است. 

 دكتر محمد مصدق در سياست خارجي و روابط بين‌الملل، خواهان تعادل و تعامل تفاهم عادلانه بود امّا غرب و شرق (انگليس و آمريكا و شوروي سابق) حضور مدبرانه‌ي او را در يكي استراتژيك‌ترين كشور‌هاي آسيا برنمي‌تافتند. 

● دكتر محمد خاتمي در سياست خارجي، خواهان گفت‌و‌گو و تفاهم تمدن‌ها بر اساس دفع مفهوم سنتي غالب و مغلوب است، با بازمانده‌ی شرق (روسيه) روابط خوبی دارد و غرب را به فهم تمدن، عزت و استقلال مردم گرامي ايران دعوت مي‌كند، تا به امروز نيز با اشاره به همه‌ي شواهد موفق بوده است.

دكتر محمد مصدق در توازن قدرت داخلي، از دو سو؛ چشمان اسفنديارگونه‌ي خود را در مقابل رهايش خدنگ دوسر مخالفين گشوده بود؛ يكي چپ روسي، و ديگري بي‌اعتنايي به نهاد‌هاي ديني.

● دكتر محمد خاتمي در توازن قدرت داخلي، از دو سو، ديدگان بينا و بانفوذ خود را به روي مجموعه‌ي محبت و تبسم مردمي گشوده است، از سر اقبال، ديگر جناح وابسته به غيري نيست كه او را منادي ديگران بنامد و از جانبي ديگر، خود مولود آييني مردمي، تاريخي و فراگير و تاريخ‌مند به نام «دين» است و اگر هم ناخواهندگي وجود دارد، مخالفت آن‌ها بر سر چند و چون بينش نيست، بلكه مبارزه بر سر روش در سياست‌گذاري‌هاي داخلي و خارجي است. 

دكتر محمد مصدق در محاصره‌ي نظامياني بود كه تنها بنا به عادت قانون، سر در فرمان‌هاي فرمايشي داشتند.

 ● دكتر محمد خاتمي خود از جنس و جان هم‌گون نيرو‌هاي نظامي امروز ايران است كه بنا به اعتقاد قانون، موظف حراست از امنيت ملّي و استقلال ارضي‌اند. 

● دكتر محمد مصدق در واقع برگزيده‌ي طيف محدود منور‌الفكر‌هاي سياسي عصر خود بود و اقشار وسيع ديگر مردمان، زنان، روستاييان و فرودستان شهري و پيشه‌وران و بازاريان را در در حلقه‌ي حمايت متقابل خود راه نداد كه اين بعد از شخصيت او به روند رشد و انديشه‌ي وابسته‌ي ايشان به خانواده‌اي متعلق به قدرت، و طبقه‌ی ممتاز جامعه بازمي‌گشت. 

● دكتر محمد خاتمي؛ در يك ارزيابي كلي، فرزند جمعيت موحد و وحدت ملّي و ديني است، كه ظرفيت و اقبال پذيرش همه‌گان را داشته است، از مسجد تا دانشگاه، از كارخانه تا مزرعه، از اداره تا بازار، زن و مرد و پير و جوان... به ناگهان او را بازشناختند و تحقق همه‌ي آرزوهاي به تأخير افتاده خود را در وجود مستقل، مهربان و مردمي او يافتند كه اين پذیرش تاريخي البته به خاستگاه اجتماعي ايشان بازمي‌گردد، او به خانواده‌اي تعلق داشت و به طبقه‌اي وابسته بود كه بر اساس خواست تاريخ شرقي ما، در مركز جامعه قرار داشت و خانه پدري‌اش مأمن به آرامش‌گاه همه‌گان بود. هنوز كه هنوز است مردم يزد از تبسم بي‌ريا و روحيه‌ي مصلحانه‌ی پدر ايشان ياد مي‌كنند: پيرمردي كه حتي دشمنان عقيدتي او نيز با يادآوري نامش، لااقل سكوت مي‌كردند. 

دكتر محمد مصدق در تعيين سياست و گرفتن تصميم‌هاي ملّي و فراملّي، با دشمناني عقيدتي، آرماني و بينشي در مجلس شوراي ملّي رو‌به‌رو بود و حتماً دشمنی تاريخي بعضي شبه‌نمايندگان، با وزير امور خارجه‌ي مصدق: مرحوم دكتر حسين فاطمي را بسياري به ياد دارند. 

● دكتر محمد خاتمي در روند مديريت ملّي و فراملّي خود، با مخالفاني در چگونگي روش در مجلس شوراي اسلامي مقابل است، دفع وزير كشور (عبدالله نوري) مولود ستيزي كينه‌ورزانه نبود، بلكه اختلاف بر سر چند و چون شيوه‌ي مديريت داخلي بود كه به استيضاح و دفع ايشان منجر شد. بر اين اساس، تعبير مخالفت با مفهوم كينه‌كشي سياسي، فاصله‌اي بعيد دارد، ديديم كه قول مساعد در حفظ توازن و هماهنگي در روش، به فوريت چهره‌اي چون (موسوي لاري) را جانشين كرسي وزارت كشور کرد. 

ايران عصر مصدق، ايراني به حاشيه رانده، بدون نقش و اقتدار در منطقه و منزوي بود، نه دشمني كهن‌سال در منطقه داشت و نه هيچ همسايه‌اي بر موجوديت دفاعي آن صحه مي‌گذاشت. 

● امّا ايران دوران خاتمي، ايراني است كه از پي زلزله‌اي عظيم برآمده و تجاربي پربها را به دست آورده است،  انقلاب 22 بهمن 57، هشت سال دفاع مقدس، اعلام آزادی و استقلال، هم‌آوردي با تمام قدرت‌هاي منطقه‌اي و جهاني، رو‌در‌رويي با دشمنان كهن‌سال و وحشت آنان از رشد قدرت دفاعي ملت ما و همچنين تمرين رياضت ملّي به خاطر سفر به ساحت استقلال اقتصادي و دفع صدقه موذي و مضر نفت از كالبد هزينه‌ي ملّي، چهره‌اي ديگر از ايران ما در روابط بين‌المللي، در ميان ديگر فرهنگ‌ها معرفي كرده است. ايران معاصر و سياست حاكم بر آن چاره‌اي جز حذف تدريجي درآمد تنبل‌پرور نفت از گردونه و معادله‌ی بودجه‌ی ملّي ندارد، صدالبته رنج و شكنج و قناعت و رياضت و تحملّي تحميلي مي‌طلبد امّا به راستی فرزندان ما از گير و گرفت اين اختاپوس هزار دست، نجات خواهند يافت. انفجار پل حياتي نفت كه به مثابه ارزشي سياسي براي عبور يك ملت مطرح بود و هم به گونه‌ی اهرم فشار و ابزار بازي‌هاي بين‌المللي، از سوي قدرت‌هاي سلطه‌جو استفاده مي‌شد، دكتر محمد مصدق، كابينه، راه و انديشه‌ی او را زمين‌گير كرد. سقوط ارزش پول ملّي، تهي شدن صندوق ذخيره و افت و خيز مخارج، درآمد، تحصيل و فروش نفت. كرسي دولت ملّي مصدق را به نفع نظاميان وابسته و كودتاچيان در هم شكست. نفت و ارز ملّي، خواهران دوقلويي كه به راحتي به عقد بيگانگان در مي‌آيند و خواستگاران خودي را به سوي انتحاري سياسي سوق مي‌دهند. 

باري در پي شمارش اين همه تفاوت تاريخي و اختلاف معناي اجتماعي و فاصله‌ی عيني و زماني و اعتباري، كه ميان عصر مصدق و دوران زمام‌داري خاتمي وجود دارد، شايان گفتن است كه يك شباهت اساسي و سرنوشت‌ساز و همجنس ميان اين دو حركت تاريخي وجود دارد كه نبايد ساده انگارانه از كنار تهديدات احتمالي آن گذشت و آن باز هم همان خواهران توأمان، يعني نقش نفت و ارزش پول ملّي است. تكانه و تزلزل اين دو نيمه‌ی سرنوشت‌ساز،‌ به بحران‌هاي شديد اقتصادي، ركود، تورم و تنش‌هاي معيشتي و اجتماعي مي‌انجامد و اين عضو آسيب‌پذير، همان پاشنه‌ی آشيل مغربي و ديده‌گان بي‌‌خبر اسفنديار مشرقي است كه حريف، تجربه و شناختي ديرين از اين نقص تقديرساز دارد. 

در ميدان عاري از خون‌ريزي جنگ جهاني چهارم (اعمال نظم نوين جهاني: بردگي، تسليم و سكوت جهان جنوب) ضامن سلاح مخرب استيلا، در دست ارباباني است كه آن را نرم، بي‌صدا، خاموش و آرام‌آرام مي‌چكانند، اولين گلوله‌ی‌ اين اسلحه‌ی غيرنظامي متعلق به نظم اقتصاد بازار آزاد، به سوي كشور‌هاي در حال رشد جنوب شرقي آسيا شليك شد، به گونه‌ی خرسنگي عظيم كه در پاره‌اي از درياچه‌ی مشرق زمين فرو بيفتد، چنان امواج نظم‌شكني در پي‌آورد، كه مقتدر‌ترين نظام اقتصادي آسيا، يعني ژاپن را نيز لرزاند، ژاپني كه خود به يك امپراتوري صنعتي و اقتصادي بدل شده بود، نتوانست از تيررس اين شليك حساب شده و اهريمني، دور بماند و ديديم كه ين ژاپن دچار چه بي‌اعتنايي تاريخي شد. كره، تايلند، مالزي، سنگاپور و... بر اين گسل محيل به زانو درآمدند و هم‌زمان با پيش‌روي اين موج مرگ‌آور كه معادلات اقتصادي ملل جنوب شرقي آسيا را درنورديد، ديگر ممالك دور و نزديك از اين انفجار اتمي بي‌صدا نيز خواه ناخواه دامن از كف خواهند داد. واريز وام‌هاي كلان بانك جهاني به صندوق‌هاي چند كشور آسيايي، در واقع اولين نشانه‌ی معامله‌ی غالب با مغلوب و ارايه‌ی نمونه‌اي موفق در معناي كرنش، تسليم و خاموشي است. دكترين نو نوشته‌ی نظم نوين جهاني به فتح گام به گام همه‌ي خاكريز‌ها، طبق برنامه، پيش آورده مي‌شود امّا اين دهش و بخشش دهشتناك، زماني عملي شد كه قدرت‌هاي برتر و صنعتي، عملاً جاي منار سرقت شده را كنده بودند. ريزش توليدات صنعتي ارزان در ميان خواهندگان تولیدات آسيايي، به سقوط قيمت‌ها و در نهايت به پشيز بدل شدن ارز ملّي و بومي منجر شد، در ادامه‌ی اين جنگ نفس‌بُر و امحای جمعي اقتصادي، ناگهان در مدتي كوتاه، قيمت نفت كشور‌هاي نفت‌خيز و صادر كننده‌ی انرژي مادر، به پايين‌ترين حد ممكن نزول مي‌كند. سر‌ريز شدن انبار‌هاي ذخيره‌ی نفت در غرب، سقوط پول ملت‌هاي جنوبي، فخرفروشي و گردن‌كشي دلار بر مسند رهبري پول جهان، و بی‌توازنی دخل و خرج نفت، موجي مهلك است كه اولين پرتاب‌هاي پتياره‌صفت خود را عليه ملت و در نتيجه سياست و مديريت دولت برگزيده‌ی خاتمي، آغاز كرده است. سناريست‌هاي اين سياست جهاني با پيش‌بيني تعارضات روش‌مندانه، در ميان مراكز تصميم‌گيري در ايران و روشن بودن بروز تنش‌هاي داخلي، از بيرون، بدنه‌ی عزت و غرور ملّي ما را مورد هجومي آرام امّا نابودكننده و پرقدرت قرار داده‌اند. سرگرم شدن در مسابقات تحكيم قدرت جناحي، برخورد‌هاي سليقه‌اي و فردي در گردونه‌ی سياست كلي جامعه، آتش‌افروزي‌هاي لفظي و چانه زدن بر سر غلط يا صحيح بودن روش‌ها و در نهايت كشمكش‌هاي جناحي، يك سره ماحصل طبيعي تجربه‌ی تاريخي جامعه مدني و تمرين تسامح و رواداري و لمس و حس عيني آزادي است كه طليعه‌ی اول آن از افق رسانه‌ها و جرايد و جهان مطبوعات نمود مي‌يابد امّا آن خصم سلطه‌جويي كه در پي تحميل نظم تازه‌ی خويش بر جهان و از جمله بر آسيا و به ویژه بر ايران فهميده و گرامي ماست، دقيقاً شرايط داخلي امروز را نيز پيش‌بيني كرده بوده است، به همين دليل، اگر چه به ظاهر از خود چهره‌اي همسايه و موازي و خواهان گفت‌و‌گو با ايران متحول امروز و سياست‌هاي انسان ميانه‌رو و صلح‌دوستي چون دكتر محمد خاتمي، نشان داده امّا اين بازي، پرده‌اي ديگر هم دارد كه تمام قراين آن نشان مي‌دهد كه خواهان بقا و حيات و تحكيم و استمرار سياست‌هاي جهاني رييس‌جمهور امروز ايران نيستند. 

آن‌ها دست به بازي خطرناك، پيچيده و چندگانه‌اي زده‌اند، پيش رو، با تبسم، دست برادري به سوي نگاه ارزشمند خاتمي دراز مي‌كنند امّا اين اعلام همدلي در واقع به گونه‌اي ادا مي‌شود، كه انگار مي‌خواهد به نيرو‌هاي فعال، بالفعل و پرقدرت و راديكال داخلي ثابت كند كه اين انقلاب و نظام آرماني شما‌ست كه با واسطه‌ی خاتمي، قصد عذر‌خواهي و عقب‌نشيني از مهم‌ترين ارزش‌ها و گران‌ترين آمال ملّي دارد، كه در نتيجه هيزم بر شعله‌هاي كدورت و نفاق مي‌افكند و از اين مسير، مقصدي جز برخورد‌هاي فيزيكي، برهم زدن امنيت و آرامش و ايجاد بي‌اعتمادي عمومي را تعقيب نمي‌كند. 

تشنج و بر هم زدن نظم و تفرق ميان نيرو‌هاي كارساز و رودررو قرار گرفتن‌ها از سويي و تحميل فقر و فاقه از بيرون و از جهتي ديگر به دليل حذف تنها منبع درآمد، يعني نفت و پيامد‌هاي آن: سقوط ارزش پول ملّي و در نهايت ويراني نظام اقتصادي كه رشوه‌خواري، اختلاس، دزدي، نا‌امني و اعتراضات و يأس فراگير، دل‌زدگي‌هاي سياسي و افسردگي‌هاي اجتماعي و تزريق باور به ناوفاداري رييس‌جمهور به وعده‌هاي دوران انتخابات؛ سلسله‌ی سرنوشت جامعه و دولت را به سويي رهنمون خواهند كرد كه خاتمي خواهان اثبات غرور ملّي و سربلندي ملت متمدن ايران، مجبور به انزوا شود. دشمنان اين مردم در چنين روزي جشن خواهند گرفت، زيرا مي‌دانند كه حريف خندان و خونسرد و دانا و مدبر و صلح‌جو و اهل تفاهم، جامعه‌ی ملّي خود را به مرتبه‌اي از عزت و اراده و آگاهي و آزادي (آن هم از منظر دين و عدالت) خواهد رساند، كه ديگر هرگز فريب غير را نخواهد خورد و به زنجيره‌ی اهل تسليم و كرنش و خاموشي نخواهد پيوست. نقطه‌ی مقابل اين ذلت، عزّت، اقتدار، استقلال، فهميدگي و آزادگي است، چنين ملّتي بي‌شك به هيچ معامله‌چي جهاني اجازه‌ی غارت داشته‌ها و ميراث‌هاي ملّي خود را نمي‌دهد. دشمن دورخيز كرده‌ی حرفه‌اي، پژوهش به اين زاويه‌ی پنهان پي برده است و مي‌داند كه گندمش تنها در آسياب خون و خشونت آرد خواهد شد و خميرش بر تابه‌اي برشته مي‌شود كه هيزمش را از استخوان ملت فريب‌خورده گيرانده باشد، بايد گفت كه اين وهله، در عصر خاتمي برگزيده از سوي اين ملت پُرحواس و دقيق، آن ترفند كهنه و سست، در عصر خاتمی بي‌عمل خواهد ماند. ملت ما عين حيات مفرّح و زنده‌ی حافظه‌ی تاريخ عمل مي‌كنند، اهل فراموشي نيستند و نمي‌گذارند تفاوت‌هاي عميق دو عنصر متجزاي دو «محمد» ميهني به شباهت‌هاي تحميلي بدل شوند، تفاهم و گفت‌و‌گو... آري امّا بي‌تزوير! 

شماره 80    

مرداد   77   

شباهت.pdf