شرحِ قصیده­ی درد، نزدِ اوست که خود شفاشناسِ ایامِ فراق و امید و تغزل است. او بزرگ است به قَدرِ احترام و احترامِ قدری که به قیمت نیاید. عیارِ عاشقی همین است به ترازوی تشخص که نام­اش زینتِ زندگی است.

محمدرضا شجریان! 

به ایّامی که بسیاران در بابِ وجودِ وی واژه­ها آورده­اند به مسلکِ معنا و دعای دانایی، من هم در قفای مشتاقان، حیرانم از حلول حنجره­ی او، و گوش به شرحِ شعله­وَرِ عشق سپرده­ام بلکه بارانِ حضور و حلاوتِ ملکوت، نصیبِ ما شود! 

محمد، این رضای قلوب، شجره­ی شفای مجروحان، که خود هم شارح بی­همتایِ مهر و محبت است، هم به ما یاد داده که تسلیم درد و شکست نشویم! مَردامَردی که نیک نشسته به ایّام و خوش برخاسته به روزگار، چندان که نیکان... خاستن از وی آموخته و خوش­اندیشان از ایشان به رسمِ رهایی! 

پس بَلا از وی دور گردد به دعای دردشناسان، پس شفا به وی باز آید به اراده­ی پروردگار. پس محبتِ رَبّنا ببارد بر ایشان، به نغمۀ مرغِ سَحَری... 


روزنامه شرق      

  شماره 2551      

سه شنبه  17 مهر 1395

شاهرخ تویسرکانی