یادداشت سردبیر

بيست سال حيات سياسي نظام نوپاي ايران امروز و بيست انتخابات، شعار انكارنشدنی مديران ارشد حكومت در تأييد جمهوريت انقلاب اسلامي است، به تقريب هر سال، صندوق‌هاي رأي از انبار‌هاي تاريخ به در آورده شد تا مردم سرنوشت سياسي، اقتصادي و فرهنگي خود را از پلي برآمده از اين صندوق‌ها عبور دهند. دو دهه‌ی متمايز كه در پاره‌ی نخست آن، مردم در پرتو شور انقلابي و سوداي همبستگي، دولت‌مردان را به ميدان فرا مي‌خواندند و در پاره‌ی دوم، اين دولت‌مردان و مديران جامعه بودند و هستند كه با فروزه مشعل‌هاي رقابت عريان، مردم را به صحنه فرا مي‌خواندند امّا در اين دو حركت متفاوت، جناح چپ و جناح راست از همان سپيده‌دم پيروزي انقلاب، جداسري سياسي خود را اعلام كرده بودند، با اين تفاوت كه در هر دهه، بنا به موقعيت و اقتضای شرايط، شيوه‌ی دگر كرده‌اند. در آغاز دهه‌ی اول، از آن‌جا كه اين رجل در كشتي مشترك مردم نشسته بودند، چون ميهماناني گرامي و بنا به اعتماد كاملي كه به كشتي‌بانان داشتند، هم‌سفره و هم‌سخن بودند و مفهوم قدرت... مفهومي فراگير بود كه مردم در تقسيم آن ميان راه‌بلدان و مدبّران، صاحب رأي اول بودند؛ چه در اداره‌ی جنگ هشت ساله و چه در قناعت در برابر كاستي‌هاي اقتصادي امّا در دهه‌ی دوم بنا به بلوغ طبيعي تمام انقلاب‌ها، برگزيده‌گان و ميهمانان اين كشتي، خود سكان‌دار و ميزبان شدند. راه طولاني، دريا توفان‌زده، ساحل دور و ميزبانان به حضور مردم در راه‌بري اين زورق تقديري و ادامه‌ی سفر، نياز داشتند و اين كنش جز با حضور مردم در مقوله‌ی انتخابات ميسر نبود. مفهوم فراگير قدرت در دوران پايان جنگ و عصر موسوم به سازندگي و توسعه، نمي‌توانست بدون تمركز و ايجاد دو قطب محوري در رهبري اجرايي جامعه به حيات خود ادامه دهد. پيش‌بيني جا‌به‌جايي در سكان‌داري اين كشتي، البته در آغاز دهه‌ی نخست چندان دشوار نبود، شروط تقسيم قدرت در اداره‌ی جامعه نيز از آن‌جا مشخص شد كه براي اولين بار در جامعه‌ی معممين ونمايندگان فعال وحدت مشروعيت و جمهوريت نظام، انشعابي جدي رخ داد: جامعه‌ی روحانيت مبارز، به مثابه هسته‌هاي نخستين جبهه‌ی راست (اصول‌گرايان، محافظه‌كاران، بنيادگران و...) از يك سو و مجمع روحانيون مبارز به همراه جناح چپ (اصلاح‌طلبان، تجديدنظرخواهان، هواداران توسعه‌ی سياسي و...) از سويي ديگر راه و رسمي را پي افكندند كه در بدو ورود به سومين دهه‌ی انقلاب، رو‌در‌رويي عرياني را ميان اقمار و فرزندان خود (احزاب، تشكل‌ها، جمعيت‌ها، گروه‌ها و رسانه‌هاي دو سو) به وجود آورد. 

اين نيز تقدير و طبيعت تاريخ جامعه‌اي با شرايط ماست، كه اين كشاكش و كشمكش به جهت سلامت‌سازي و رسیدگی سياسي جسم و جان نظام و مديريت آن، به سود مردم است، به سود ميهمانان همين كشتي كه روزگاري خود ميزبان آن به شمار مي‌رفتند. مردم در يك دوره تغيير شيفت تاريخي، با اعتماد، سكان را به دست برگزيدگان خود دادند، اما به مرور اعتراضات بر حق و عصر نقد خويش فرا رسيد، هم هواي كابين‌ها نياز به تجديد حيات داشت و هم آذوقه‌ی سفر به عدالت ميان مسافران تقسيم نشده بود، در دوره‌ی جنگ، زندگي صرف دفاع شده بود، بعد از آن، همه‌ي فکرها را به سوي بازسازي اين زورق آسيب‌ديده فرا خواندند و در اين گيرودار اجباري، بسياري یرکشی كردند، بسياري چنگ به آذوقه و ثروت ملّي افكندند، بسياري به آزار ديده‌بانان كشتي و كشمكش‌هاي مخرب دست زدند، ابزار اعتراض و فرصت دادخواهي نيز در هيابانگ موتور‌هاي اين سفينه و تهديد خودبزرگ‌خواندگان گم شده بود، مسافران به نان و هواي تازه، به زندگي و تنفس تازه نياز داشتند. 

بسياري از كارشناسان و سفركردگان باتجربه، ظهور عصر رقابت و رودررويي ميزبانان را همان زمان به فال نيك گرفتند كه پيشنهاد دائم‌العمر شدن رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني تنها در حد يك خبر جدي گرفته شد، جناح چپ كه در دهه‌ی دوم انقلاب از عرشه‌ی سه قوه به ميان ميهمانان رانده شده بودند و حتي سيدمحمد خاتمي و عبدالله نوري را نيز در پاگرد پلكان قدرت تحمّل نكرده بودند. جبهه راست با فراخوان تمام نيرو‌هاي همگرا (از اهل سلوك سنت تا بازار، تا طيف و طوايف مستقل، در پرتو موج‌هاي انساني از طبقات عامه) تسلط بي‌چراي خود را بر مراكز قدرت و كسب كليد‌هاي تقديرساز اعمال كرد و در واقع بازوي اقتدار و قدرت را بدون اعتنا به نقش كنش‌هاي فرهنگي و سياسي از سوي جناحين وفادار به آراء عمومي، جانشين شيوه‌هاي شراكت كلان كرد. در واقع به گونه‌اي جبري، ذات قدرت براي حفظ ارزش‌هاي انقلاب، نظام و حكومت به دو بخش مستقل تقسيم شد، جناح موسوم به چپ، وظيفه‌ی طرح حمايت از جمهوريت را به عهده گرفت و جناح راست، با تكيه بر نيرو‌هاي دفاعي و امكانات و اقتدار در تغيير هر نوع سرنوشتي كه به زيان بقاء آمال شرعي است،‌ نگهباني از وجه مشروعيت ديني را به خود اختصاص داد امّا از آن‌جا كه در هر نوع انشعاب حتي حساب شده‌اي، به دليل طبيعت «برخورد» پديده‌هايي پنهان نيز در حين حادثه ظهور مي‌كنند كه همين پديده‌ها، به عنوان خط حايل، مي‌توانند طرح تقسيم وظيفه را به يك رقابت بدل كنند و اگر مجموعه كاستي‌هاي فراگير از هر حيث، تحمل اين رقابت را نداشته باشد، جايي سرنخ‌هاي بازي از هر دو سو، كلاف هم مي‌شوند. 

جناح چپ (كل جبهه‌ی ناهمسو با تماميت‌طلبان) با هوشمندي تمام و با تحليل درست از شرايط داخلي و موقعيت جهاني، دريافت كه مي‌تواند با بسيج نيروي نهفته مردم، رقيب (با تمام امكانات و قرائت پير سال خود از يك سپيده‌دم تازه) را در موضع دفاعي قرار دهد، جناح چپ، از همان اولين گام‌ها براي دسترسي به اين سكان سرنوشت‌ساز، سراغ اتفاق و دست‌آوردي رفت كه از يك سو از جانب جناح رقيب به بايگاني انقلاب سپرده شده بود و از جانب ديگر تنها زبان و دريچه و پُل و خط ارتباط مستقيم با مجموعه كشتي‌نشسته‌گان بود، يعني بازآفريني توسعه‌ی فرهنگي و سياسي، دهه‌ی سوم انقلاب، دهه‌ی جناح چپ فراگير و عصر زبان فرهنگ است، دريافتي به موقع كه به جمهوري سوم معروف شده است. جريان باشكوه دوم خرداد، همان لحظه‌اي آغاز شد كه آقاي رفسنجاني براي استمرار وظيفه خود در جامه‌ی رياست‌جمهوري نقص قانون اساسي را نپذيرفت، عاقل بود و مي‌دانست نبايد به اين ريسك زودهنگام پاسخ مثبت بدهد، او چريك پيري بود كه يقين داشت، تنها با حفظ مراكز قدرت نبايد استبداد سلطنت را يادآوري كند. زمينه‌هاي بروز دوم خرداد آن روز مهيا شد كه نمايندگان طبقات آگاه جامعه در تهران، ‌در تالار رودكي جمع آمدند تا شاهد توديع موقت آقاي خاتمي از پست وزارت ارشاد باشند، خاتمي از وزارت ارشاد كناره‌گيري كرد، سال‌ها بعد، در دوم خرداد 1376 معلوم شد كه خاتمي در كنج كتابخانه‌ی ملّي، امروز را مي‌ديده است، جوانه‌اي غرق گلبرگ‌هاي شفاف بر تنه درخت بيست ساله‌ی انقلاب در حال روييدن و سر برآوردن به جانب خورشيد بود. سي ميليون رأي، در دوم خرداد 1376، سي ميليون ايراني پاي صندوق‌ها رفتند، اين رقم يعني تمام يك ملت! از شصت ميليون، قريب به سي و يكي دو ميليون از نظر سقف سني، قادر به امضاي رأي خود بودند، چهره شعورمند و آرام انقلاب 22 بهمن 57 در دوم خرداد 76 خود را نشان داد. فرزنداني از انتهاي قافله به ميدان آمدند تا بگويند: رسم روزگار است، لطفاً سكان را به ما بدهيد! مردم از كابين‌ها به درآمدند، بر عرشه شدند تا يقين حاصل كنند كه تا ساحل و سر منزل، راهي نيست. 

امّا آيا ميسر است و آيا اين كشمكش‌هاي دو سويه، لنگر و تعادل اين زورق را بر هم نخواهد زد؟ هر چه هست، اين رقابتِ هم‌چهره با خصومت و ستيز بر سر هدايت اين سفينه، به اوج خود نزديك و نزديك‌تر مي‌شود. مردم تا 29 بهمن 1378 فرصت دارند تا سخن‌گويان خود را بر پيشاني عرشه گسيل دارند، به همين دليل ششمين دوره‌ی انتخابات مجلس ششم، بسي سرنوشت‌سازتر از انتخابات رياست جمهوري در دوم خرداد 1376 است. 

رقابت و نفس آن، بازتاب و كنشي طبيعي است كه در تمام لايه‌هاي هستي وديعه گذاشته شده است، به جنگل‌هاي انبوه كه مي‌نگريم، هر روينده‌ی تشنه‌ی نور مي‌كوشد تا سرافراز‌تر به سوي آسمان و منبع نور و روشنايي قد بكشد، همين ویژگی بارز در واقع راز بقای تمام هستي است و انسان به عنوان پاره‌اي شعورمند از اين هستي، نمي‌تواند بيرون از اين چرخه به حيات خود ادامه دهد. رقابت مولود اميد است، به شرطي كه بر اثر فزون‌خواهي به سوي حسادت و قدرت‌طلبي مخرب سوق نيابد. مدت اين شش ماه اخير به نظر مي‌رسد كه رقابت ميان جناحين سياسي روز به روز از مسير عقلاني و طبيعي خود دورافتاده و باشتاب به سوي رفتاري حركت كرده و مي‌كند كه اين رفتار بيشتر چنگ و دندان نشان دادن است، كرداري عاري از گفت‌و‌گو كه خود بیان‌گر درك نشدن معناي مدني «گفت‌و‌گو» است. انتخابات مجلس و سنگر‌بندي‌هاي اخير (آن هم حتماً به بهانه‌ي مشروعيت قانون) به نقطه‌اي از نزاع رسيده است كه حرفه‌اي‌ترين كارشناسان را از دست‌يابي به يك تحليل قطعي يا پيش‌بيني نسبي باز داشته است. 

جناح راست (كه در پي كسب قدرت است و نه اقتدار)، با اعلام اين خطر كه فساد اجتماعي، بي‌عدالتي، اضمحلال ارزش‌هاي ديني و انقلابي و هرج‌ومرج فرهنگي و كرنش سياسي در برابر قدرت‌هاي بزرگ جهان، به شدت در حال رشد و توسعه است و با تكيه بر قدرت مركزي و تنگ‌تر كردن عنان قانون و تقسيم شهروندان به درجات مختلف اجتماعي و مقابله با قرائت‌هاي تازه از ديانت، به نبرد عليه رقيب سرسخت و مقتدر خود برخاسته است. جناح رقيب جريان دوم خرداد، از این موضعي بيرق خود را بلند مي‌كند، از دست رفتن ميراث انقلاب اسلامي و جريان دوم خرداد، از محلي، سخن خود را به گوش همگان مي‌رساند كه خبر از «به دست آوردن» دارد، به دست آوردن دستاورد‌هاي پنهان مانده‌ی انقلاب از جمله آزادي و توسعه‌ی فرهنگي و سياسي و طرح مقوله‌ی جامعه مدني! 

از آن‌جا كه ملت ما، ملتي مثبت‌انديش است و همواره رو به آينده دارد و حتي بنا به تفكري تاريخي كه شعر ما (شعر خيام و حافظ و مولوي) مبين و معنا دهنده‌ی همان نيز هست، هرگز بر گذشته غبطه نمي‌خورد، در امثال‌وحكم اين ملت بارها به ضرب‌المثل‌هايي برمي‌خوريم كه مي‌گويد بر هر چه رفت، غصه نبايد خورد، يا گذشته گذشته است، دست به نقد چه داري، حتي اگر سخن وعده و سخن خالص باشد. راز گرايش ملت ما به سوي جريان جامعه‌ی مدني همين است كه مي‌گويد از به دست آوردن سخن بگو و نه حسرت بر سر از دست دادن. اشتباه بزرگ ايدئولوگ‌هاي جناح راست در همين نكته (به طور كل) پنهان است و چون تا اين لحظه نتوانسته در نبرد فرهنگي و سياسي جبهه رقيب را به سكوت و واپس‌نشيني وادار كند، مي‌كوشد تا در واپسين روز‌هاي سرنوشت‌ساز انتخابات پيش رو، از تمام امكانات و مهمات خود در اين ستيز استفاده كند. يادآوري اين نكته نيز بسيار مهم است كه جناح چپ بايد بداند كه ايران، تنها همين تهران نيست و تهران تنها همين شمال شهر و طبقات آگاه به ريزه‌كاري‌هاي مينياتوري سياست نيست. احساسات ملّي و ديني ملت ما را تنها اين «مركز» رقم نمي‌زند و جناح راست هنوز هم از هواداران بسياري در ميان طبقات آسيب‌پذير (از روستا‌ها تا بخش‌هايي از شهر‌هاي بزرگ) برخوردار است. اگر مي‌كوشد تا با ايجاد سد‌هاي مشابه قانون از نوع فشار‌هاي شوراي نگهبان؛ نقش متشرعين، تكثير فرم‌هاي استعلام به جهت تأييد يا رد صلاحيت داوطلبان نمايندگي، ناديده گرفتن منطق اصول علم حقوق و سياست، تداخل نيرو‌هاي برآمده از سه قوه، تنش‌ها و... نخبه‌ها و چهره‌هاي جدي و مصمم و نفوذناپذیر جبهه‌ی رقيب را حذف كند، در حقيقت مي‌خواهد مجلس ششم را در صورت از دست دادن، لااقل به بخشي از هواداران جناح مقابل بسپارد كه چندان جدي نباشند و نتوانند در آينده به عنوان اهرمي كارا، مراكز قدرت را از دست آنها بگيرند. يادآوري اين نكته نيز بسيار حائز اهميت است: واكنش‌هاي پيش‌بيني‌نشدنی نمايندگان را در مجلس چهارم و پنجم به يادآوريد، رييس‌جمهور وقت كه در يك دوره به صورتي جدي از جناح چپ در مجلس دفاع مي‌كرد و حتي در ورود نمايندگان اين جناح به مجلس نقش مهمي داشت، تا به خود آمد متوجه شد كه همين ياران ديروزي، درست در مقابل سياست‌هاي او قد علم كرده‌اند، سپس در دور بعدي، آقاي هاشمي رفسنجاني با نفوذ خارق‌العاده‌ی خود توانست جناح چپ را خانه‌نشين كند، با اين اميد كه جبهه‌ی راست با ورود به مجلس و تصرف سنگر قوه مقننه، او را در بازسازي و توسعه‌ی اقتصادي ياري دهند، او با تمام وجود و از هر نظر از اين جناح دفاع كرد و يقين داشت كه همه‌ي سنگ‌ها را از پيش رو برداشته است ولي چهره‌هايي كه در آغاز راه خود را حامي جريان توسعه‌ی اقتصادي نشان داده بودند، در اولين روز‌هاي تكيه بر صندلي‌هاي مجلس، رو‌در‌روي او و تمام تصميمات كلانش ايستادند و كار به جايي رسيد كه حزب كارگزاران را كارگزاران آمريكايي خواندند و حتي بازوي عملي اين تفكر، به اين تهوّر دست يافت كه نماز جمعه را به پيشوايي او دچار سكته كند، بعد از نزدیک به نوزده سال كه از ابتكار نهاد نماز جمعه، آن هم در تهران مي‌گذشت، براي نخستين بار عده‌اي از دل جمعيت عليه آقاي رفسنجاني شعار مخالف سر دادند. اكنون سوال اين است كه آيا جناح چپ (بخش آسيب‌پذير آن) با ورود به مجلس و كسب آراء بيشتر و تصرف كرسي‌هاي اكثريت، تا كجا و تا چه حدي قادر به وفاداري نسبت به نيات مردمي جناح خود خواهند بود؟ 

تمام نشانه‌ها و پديده‌ها نشان مي‌دهد كه حتي با وجود پيروزي قاطع جريان دوم خرداد در انتخابات ششم مجلس شوراي اسلامي (البته عوامل نه چندان مقتدر و چهره‌هاي نه چندان مصمم و وفادار) مبارزه، فشار، تبليغ و تشويق و تحريك عليه آن‌چه «فساد فرهنگي» به جاي «تهاجم فرهنگي» خوانده‌اند ادامه خواهد يافت. با اين وصف، آيا جبهه‌ی راست و اقشار معتقد به ارزش‌هاي جمهوري اول در سايه قدرت‌هاي صوري و امكانات مؤثر و با استفاده از نيرو‌هاي فعال و اهل عمل (و نه تنها علاقه‌مند به رویاهای ذهني)، مبارزه خود را در حوزه‌ی فرهنگي ادامه نخواهند داد؟ به يقين به گونه‌اي وسيع‌تر عمل خواهند كرد و حتي در بعضي موارد حق با آن‌ها ديده خواهد شد، آن‌ها بر اين باورند كه آزادي، زيرمجموعه‌ی عدالت است و در نتيجه با تمام قدرت بسيج مي‌شوند. مجلس و دولت دوم كه دستش خالي است، با كدام امكانات قادر به دفاع از شعار عملي عدالت اجتماعي خواهد بود؟! با بدهي‌هاي كلان خارجي؟ با بن‌بست‌هاي داخلي؟! با اين اقتصاد نابه‌سامان، با اين گراني كمرشكن، با سقوط ارزش پول ملّي؟ با تكيه بر صادرات غيرنفتي؟ (سالي سه ميليارد دلار، هزينه‌ی پنير اين ملت نمي‌شود) و قيمت نفت اگر سقوط كند... چه؟! آيا دشمنان مردم ما در رأس قدرت‌هاي جهاني، سر به‌زنگاه، از حربه‌ی گشايش انبار‌هاي ذخيره‌ی نفت استفاده نخواهند كرد؟ و... و...! در آن صورت، طلب عدالت اجتماعي به حربه‌اي كارا بدل مي‌شود و از جانبي ديگر، رقيب با سپر هميشگي‌اش پيش مي‌آيد و مدعي مي‌شود كه آيا جامعه‌ی مدني همين است؟! فقر از يك سو و فساد از سويي ديگر؟! يادمان باشد كه عوام‌الناس در پي ريشه‌يابي معضلات نيست، مي‌گويد من تو را برگزيدم كه به جاي من اين ريشه‌ها را بيابي!! 

مجلس ششم حتي با وجود ورود ياران جامعه‌ی مدني در آينده‌ی نزديك با چنين خطرات جدي رو‌به‌رو است، زير فشار مضاعف قرار خواهد گرفت و در اولين واكنش سراغ پاشنه‌ی آشيل خواهد رفت و در صورت فشار‌هاي اقتصادي، مردم و به ويژه طبقات تحت ستم، با شعار جناح رقيب همراهي خواهند كرد، جناح راست دوباره از نيروي مردمي كه به شدت فعال‌اند، اهل عمل‌اند و نگران زن و بچه خودند، برخوردار خواهد شد و از جانبي ديگر، مجلس براي دادن امتياز و طلب آرامش و دفع تنش مجبور خواهد شد دست‌کم در بخش فرهنگي به خواست ديرينه‌ی جناح رقيب، يعني حذف مغز آزادي‌هاي مدني كه تمام رسانه‌ها در پرتو اراده و تصميم و هدف جمعي او به وجود آمده‌اند يعني دكتر مهاجراني، پا پيش بگذارد و در اين وهله دوست در برابر دوست قرار مي‌گيرد و جناح راست در حاشيه و در مقام ناظر، دخالتي آشكار از خود نشان نخواهد داد. مجلس دوم خردادي، احتمالاً يكي از بيرق‌هاي مهم و كارساز خود را به زير خواهد كشيد و اين فروكش سياسي، تاوان سنگيني خواهد داشت، هر كسي جاي مهاجراني بنشيند، قادر به حفظ رسانه‌ها (روح جامعه‌ی مدني) نخواهد بود و اين آغاز شكستي جبران‌نشدنی است. جناح راست در اين فاصله به ترميم، بازسازي و بازيابي موقعيت سياسي و احتماعي خود خواهد پرداخت، ديگر در اين فاصله، نيازي براي صرف نيرو و واكنش‌هاي خشن و در نتيجه بر انگيختن انتقاد طبقات پيشرو جامعه عليه خود نخواهد داشت، در گوشه‌اي از اين كشتي سرنوشت‌ساز جا خواهد گرفت و براي به دست گرفتن سكان، تلاشي علني نخواهد كرد، بلكه از پشت سر تجمع مسافران بر عرشه آمده، ناخدا، راه‌بلد و سكان‌داران جامعه‌ی مدني را رو‌در‌روي هم قرار خواهد داد، دست‌هاي خود را خواهد شست و به هم‌سفران بسيار خويش نشان خواهد داد كه: 

- بنگريد، من مقصر نيستم! 

و ما باز به خاطره‌اي تاريخي رجوع مي‌كنيم. حافظه‌ی تاريخي اين ملت بسيار قوي و زنده است، در پايان مجلس دوره چهارم، خوب به خاطر داريم كه آقاي مهدي كروبي در پي شايعات بسيار و تنگنا‌هاي روزگار خود، تا چه حد به نداشتن محبوبيت (آن هم از ياران صدر انقلاب اسلامي با آن پرونده قطور مبارزاتي)، دچار شد و سقوط كرد و به مجلس پنجم نرسيد امّا در فاصله‌اي كوتاه، در مقام اپوزيسيون چهره نمود و امروز يكي از مردان محبوب جناح چپ است. آيا چنين چرخه‌هايي در باب ديگر چهره‌ها و ديگر جريانات تكرار نخواهد شد؟! در اين سرزمين به شدت عاطفي، ميان محبوبيت و طرد شدن، مويي بيش نيست: فاصله‌اي به قدر تولد و تركيدن يك حباب. گفتني است كه باز در جوامعي شبيه ما، مبارزه پيش از پيروزي، سرنوشت‌ساز نيست. بلكه مبارزه براي مراقبت از اهداف در بعد از پيروزي، تقدير نهايي را رقم مي‌زند. مجلس ششم، آغاز رقابتي بس شديد‌تر همراه با تنش‌هايي گسترده‌تر از تحركات اين دو سال اخير خواهد بود و البته اين نفس مبارزه و رقابت‌هاي سياسي از نوع جهان ماست كه اميدواريم در اين هم‌آوردي اين جمله‌ی حكيمانه‌ی آقاي خاتمي را فراموش نكنيم كه ميان اقتدار و قدرت‌طلبي، فاصله بسيار است. اقتدار يعني تكيه بر مردم‌سالاري كه عمري بي‌پايان دارد، امّا قدرت‌طلبي چون حبابي بر درياي توفاني سياست است: حكمي كه در باب احزاب نيز مصداق دارد. جريان‌هاي مردمي و صاحب اقتدار باقی مي‌مانند و قبايل قدرت‌طلب، از چرخه‌ی تسلط دور خواهند شد. 

شماره 89        

دي و بهمن   78   

كلام آخر.pdf